برای شناخت بهتر از خود و سفر به درون آرکیتایپها مثل یک فانوس عمل میکنند. برای قدم گذاشتن در مسیر زندگی ما نیاز به نقشهی راه داریم. یونگ سالها پیش در این مسیر قدم گذاشته و دستاوردهای را کشف کرده تا شناخت شکل دیگری به خودش بگیرد. هدف از ارائه این مبحث کمک به شناخت بیشتر از خود است.
نظریه آرکیتایپ
کارل یونگ در تحقیقات خودش در خصوص ناخودآگاه انسان به تعاریفی متمایز از تعاریف زیگموند فروید دست یافت و ناخودآگاه را به بخش های جمعی و فردی تقسیم بندی کرد. او در ادامه ی تحقیقاتش نیز به این اصل دست یافت که تجربیات قدیمی که در ناخودآگاه جمعی انسان ذخیره شدهاند، به وسیله ی کهن الگو ها نمایان می شوند که پس از این دست آورد او نظریه ی کهن الگوها را مطرح ساخت.
در واقع کهن الگو ها همان الگو هایی هستند که در ذهن انسان انباشته شده و بر رفتار آدمی تاثیر می گذارند. کهن الگو ها در ناخودآگاه جمعی انسان اندوخته شده اند. به زبان ساده تر می توان گفت همان تصاویر، الگوها و نمادهای ذهنی هستند که حول یک محور مشخص جمع می شوند و تشکیل یک دیدگاه کلی را برای انسان می دهند. به عنوان مثال اگر شخصی به ما بگوید که مثل رستم است به صورت ناخودآگاه در ذهنمان تصویر قدرتمندی مجسم می شود زیرا که این نماد برای ایرانی ها همیشه به اسطوره ای قدرتمند تشبیه می شده است.یونگ نیز در نظریاتش از چند کهن الگو به نام های آنیما – آنیموس – پرسونا – سایه و خود نام برد.
پرسونا:
به صورت خلاصه می توان این را گفت که پرسونا در نظریه ی یونگ تصویری فریب دهنده معنی شده است که انسان ها از پرسونا یا همان نقاب برای آن که کمی خود را متفاوت تر نشان دهند، استفاده می کنند. اگر این نقاب نیز به صورت همیشگی بر چهره ی افراد باشد و دائما در نقش باشند، به همان صورتی که می تواند مفید عمل کند به همان نسبت نیز مضر و مخرب عمل می کند.
آنیما و آنیموس و آرکی تایپ:
در نظریه ی یونگ انسان ها دو بعد زنانگی و مردانگی را در روان خود دارند که بسته به جنسیتشان، بعد متناسب با جنس خود را بیشتر زندگی میکنند. انسان هم هورمون های مخصوص خود و هم هورمون های مختص به جنس مخالفش را در بدن تولید میکند که این خصوصیات به انسان کمک میکند تا جنس مخالفش را هر چه بهتر درک کرده و همچنین به بقای وجودیت بشر نیز کمک شایانی می کند افزون بر این افراد باید هر دو بعد زنانگی و مردانگی را در خود پرورش دهند تا بلکه به رشد کامل روانی خود کمک کنند.
عنصر زنانگی آنیما به گفته یونگ چهار مرحله رسیدن به تعالی دارد:
۱.مرحله حوا
۲.مرحله هلن
۳.مرحله مریم مقدس
۴.مرحله سوفیا
حوا
به عنوان مثال مردی که آنیمای وجودش در مرحله ی حواست تنها دیدی غریزی و زیستی نسبت به زنان دارد و بدین نظر به آنان مینگرد.
هلن
در حالت بعد وقتی آنیمای مرد وارد مرحله ی هلن میشود ( هلن در داستان تروا) گر چه عشق و علاقه موجود میباشد ولی میل جنسی هنوزم مشخصهی اصلی است.
مریم مقدس
در مرحله بعد آنیمای مرد عشق را معنا داده و فرد را به سوی تعالی روحانی پیش میبرد.
سوفیا
در مرحله آخر که امروزه به ندرت میتوان فردی با این جلوه از آنیما را دید. فرد بالاتر از خلوص راه مییابد و به خرد یا همان سوفیا در شناخت آنیمای خود میرسد.
آنیموس
آنیموس نیز تعریفی همانند آنیما در اغلب کتب روانشناسی دارد که آن را مردانگی موجود در زنان تعریف میکنند. این کهن الگو رفتارهای مانند: شجاعت، تصمیم منطقی، مبارزه و… را در فرد به وجود می آورد.
غالب شدن کهن الگوی آنیموس در زنان آنان را خشک و بی احساس میکند و آنان را به سمت سخت تلاش کردن و مبارزه و ستیزه کردن پیش میبرد.

سایه:
طبق نظریه ی پروفسور یونگ، بخشی از وجود انسان که یا از طریق موانع بیرونی و یا توسط خود فرد سرکوب می شود، در ذهن ناخودآگاه سایه ها را تشکیل می دهد. سایه شاید پیچیده ترین کهن الگو بشر باشد و او را به وجه مشترک انسان با حیوان معرفی کرده اند که توسط انسان به ناهشیار واپسرانی شده است.
ابعادی که افراد گمان می برند در نظر خانواده و یا دوستانشان غیر قابل قبول است را سرکوب کرده و از دسترس روان خودآگاه خارج می سازند و از رویارویی با آن ها هراس دارند. از نظر یونگ اشخاص باید سایه های وجود را رام سازند تا بتوانند کنترل زندگی را در دست بگیرند و اگر هم که افراطی جلوی بروز سایه ها گرفته شود، سایه فوران کرده و کنترل روان را در دست می گیرند. به زبان ساده تر باید صفات بد را پذیرفت و در جهت بهبود آن ها قدم برداشت.
اهمیت سایه ها در چیست؟
هر ویژگی که در انسان واپس رانده شود و در ناهشیار سرکوب شود. راهی برای بروز خود پیدا میکند یا به قول روانشناسان هر چیزی را که سرکوب کنید روزی شما را تسخیر میکند.
طبق اصل انتروپی که یونگ از آن به عنوان یه اصل حاکم بر انرژی روان یاد میکند همواره انرژی از طرفی که انرژی بیشتر دارد به طرفی که کم انرژی تر است سرازیر میشود. پس به میزانی که نسبت به ویژگی در روان بی توجهی کنیم درواقع داریم غیر مستقیم توجه روان را به سمت آن معطوف میکنیم و انرژی روان را به سمت او سرازیر میکنیم.
نکته جالبی که در مورد سایه ها موجود است، این است که هر احساس و تمایلی که به نظر ما بد می آید، موهبتی در خود دارد که انسان را به تعالی میرساند. از این رو در آغوش کشیدن سایه های وجودمان ما را در مسیر رشد و تکامل قرار میدهد. برای آشنای بیشتر با سایههای خود میتوانید کتاب راز سایه و نیمه تاریک وجود خود اثر دبی فورد رو مطالعه کنید.
کهن الگوهای انسان
یونگ در نظریه ی کهن الگو ها بخشی از روان آدمی را به گذشته نسبت داد و همچنین کهن الگوها و انرژی هایی در دنیای علم مطرح شد که از نام های اساطیر یونانی برای توضیح آن ها بهره گرفته شد. شینودا بولن با استفاده از همان مدل ذهنی و ترکیب نگرش یونگ با اسطوره شناسی یونان، آرکتایپ های متعددی را مطرح کردند که به دلیل شکل داستانی روایت آنها به سرعت به ادبیات عمومی راه یافت.
این کهن الگو ها که هم به صورت زنانه و هم به صورت مردانه وجود دارند، آرکی تایپ نیز شناخته می شوند. از کهن الگو های مردانه می توان به: زئوس – پوزیدون – هادس – آپولو – آرس – هفائستوس – دیونوسوس و هرمس اشاره کرد و از کهن الگو های زنانه نیز می توان به: دیمیتر – آرتمیس – پرسفون – هرا – آتنا – هستیا و آفرودیت اشاره کرد.
یونگ پس از پرداختن به ناخودآگاه جمعی، نظریه آرکی تایپها یا کهن الگوها را به منظور روشن کردن اجزای شخصیت ارائه داد. به عقیده او آرکی تایپ، افکار غریزی و مادرزادی و تمایل به رفتارهایی است که انسانها بر طبق الگوهای از پیش تعیین شده انجام میدهند. به عبارت دیگر، آرکی تایپ تصاویر و رسوباتی است که بر اثر تجربههای مکرر پدران باستانی به ناخودآگاه بشر راه یافته است. آن بخش از رفتار هایی که اجداد اولیه با تکرار آنها باعث شده اند که اکنون آن رفتارها بصورت غریزی در همه انسانها فارغ از رنگ و نژاد بروز کنند. در واقع آرکی تایپ یا کهن الگو محتویات ناخودآگاه جمعی است که در همه انسانها مشابه است.
بر اساس دیدگاه یونگ، خودآگاهی که ظاهرا شرط لازم انسانیت است، فقط نوک کوه یخی است. زیر آگاهی، سطح بسیار بزرگ تری وجود دارد که در آن خاطرات، احساسات و رفتارهای فردی فراموش شده یا سرکوب شده وجود دارد که یونگ آن را ناخودآگاه فردی می داند. در زیر ناخودآگاه فردی دریای ژرف ناخودآگاه جمعی وجود دارد، دریایی بسیار بزرگ و باستانی که سرشار از همه تصاویر و رفتارهایی است که در طول تاریخ بارها و بارها تکرار شده اند. این تاریخ تنها شامل انسانها نمی شود، بلکه شامل خود زندگی است. همانطور که یونگ می گوید : “هر چقدر بیشتر وارد عمق روان شوی، بستر گسترده تر می شود”.
یونگ به تکراری و عمومی بودن شخصیتها و رویدادهای زندگی در انسانها پی برد. وی به این نتیجه رسید که افسانه های تاریخی که در فرهنگهای مختلف وجود دارند با روشهای نمادین تجربیات درونی مردم را به نسلهای بعد انتقال می دهند و این داستانها که به کرات در هنر و ادبیات نقاط مختلف جهان مطرح شده اند، ساختار زندگی ما را شکل می بخشند. در تمامی این داستانها تعداد کمی الگوهای اصلی وجود دارند.
ما مجموعه ای از آرکتایپ ها هستیم یعنی مجموعه ای از الگوهای مختلف شخصیتی.
وقتی مادری یا پدری می کنیم
وقتی همسری می کنیم
وقتی عشق می ورزیم
وقتی در شغلهای کلیدی هستیم
وقتی حساس و زود رنجیم
و یا …
در هر کدام از این حالات ما از یکی از آرکتایپهای شخصیتمان بیشتر از بقیه کمک می گیریم.
آنچه مهم است، شناسایی آرکتایپها و ایجاد تعادل در روان انسان است.
شما با شناخت این الگوهای باستانی، منطق و فلسفه زندگی خود را بهتر درک می کنید. کهن الگوهای هر فرد مهمترین نیازها و خواسته های زندگی وی را نشان می دهند.