واقعیت این است که با توجه به تنوع گستردهی کوچها و فعالیتهای کوچینگ، چنین سوالی از پایه نادرست است. درست مثل اینکه بگوییم آیا معلمی نتیجهبخش است؟
تا مشخص نکنیم کدام معلم، کدام درس، کدام دانشجو، کدام روش تدریس و تحت کدام شرایط، چنین سوالی مبهم و گمراهکننده است.
اما شاید برایتان جالب باشد که آدرین فرنهام که دانشمند و نویسندهای مطرح است سعی کرده مجموعهی گستردهای از مطالعات و تحقیقات مربوط به اثربخشی کوچینگ را مرور و بررسی کند.
البته فرنهام صرفاً به بیزینس کوچینگ و زیرشاخههای آن پرداخته است. اما دستاورد مطالعهی او جالبتوجه است.
نخستین نکتهای که فرنهام مطرح میکند این است که نمونههای موفق در کوچینگ کم نیستند و تحقیقات متعددی چنین دستاوردهایی را تأیید میکنند.
اما نکتهی دوم، بعضی از دستاوردهایی است که از برنامههای کوچینگ حاصل شده است. تنوع این دستاوردها به ما یادآوری میکند که وقتی از کوچینگ حرف میزنیم، چندان مشخص نیست که از چه چیزی سخن میگوییم و سبد گستردهای از فعالیتها در کوچینگ گنجانده شدهاند.
افزایش رضایت شغلی، فراهم شدن امکان دستیابی به اهداف، افزایش اعتماد رهبر به پیروان خود، ارتقاء سلامت، بهبود کیفیت ارتباط، تقویت تفکر راهکار محور، افزایش خودآگاهی، افزایش عملکرد شغلی، تمرکز روی مرکز کنترل درونی، بهبود توانایی مدیریت استرس، کاهش اضطراب، ارتقاء تاب آوری، افزایش بهرهوری، پذیرش رفتارها و فضاهای جدید و افزایش انعطاف پذیری مدیریتی صرفاً نمونههایی از دستاوردهای کوچینگ شمرده شدهاند.
البته این به خودی خود یک ایراد و نقطهضعف نیست. اما باید ما را روی قضاوت دربارهی کوچینگ و ارزیابی و ارزشگذاری روی فعالیت کوچها دقیقتر کند و باعث شود از صدور حکمهای کلی در زمینهی کوچینگ فاصله بگیریم.
یک کوچ موفق چه ویژگیهایی دارد؟
به این سوال و اساساً چنین سوالهایی میتوان به دو روش پاسخ داد.
روش اول این است که بر اساس سلیقهی شخصی، تعدادی ویژگی و مهارت را فهرست کنیم و بگوییم اینها ویژگیهای یک کوچ موفق یا حرفهای است.
اما میتوان به سراغ مدلهای شایستگی یا Competency Models برویم. یعنی ببینیم آیا افراد و سازمانهایی که در این زمینه به شکل حرفهای و گسترده کار کردهاند، توانستهاند مجموعهای از دانستهها و ویژگیها و مهارتها و توانمندیها را فهرست کنند و در قالب یک مدل به ما ارائه دهند؟
در مورد کوچینگ، مدلهای شایستگی متعددی وجود دارد که میتوان گفت مدلهای زیر جزو شناختهشدهترین آنها هستند:
مدل شایستگی برای کوچینگ، پیشنهاد شده توسط فدراسیون بین المللی کوچینگ (ICF)
چارچوب شایستگی برای یک کوچ حرفه ای، پیشنهاد شده توسط انجمن کوچینگ (AC)
مدل شایستگی برای کوچینگ و منتورینگ، پیشنهاد شده توسط شورای اروپایی کوچینگ و منتورینگ (EMCC)
کوچینگ مانند هر حرفه و تخصص دیگر، به مدل ذهنی خاص خودش نیاز دارد.
مدل ذهنی در کوچینگ باید باز بودن (Openness) را به عنوان یک ارزش کلیدی به رسمیت بشناسد و کوچ، برای رویارویی با تجربهها و الگوها و ارزشهای مختلف آماده باشد. کنجکاوی، انعطافپذیری و تمرکز کامل بر روی مُراجعهکننده (اولویت قرار دادن او نسبت به خودش) از جمله موضوعاتی است که در مدل ذهنی یک کوچ موفق به آنها اشاره میشود.
توانایی کوچ در کجا نهفته است؟
یکی از مهمترین ویژگیهای کوچینگ این است که کوچ و کوچی به رابطهی کاملاً تعریفشده با چارچوبهای مشخص وارد میشوند. بنابراین مثلاً نمیشود بگوییم «داشتم با فلانی حرف میزدم و وسط حرفهایمان کمی هم او را کوچ کردم!»
کسی که میخواهد به عنوان یک کوچ فعالیت کند، باید بلد باشد با طرف مقابل به شکل شفاف دربارهی نوع همکاری و چارچوب رابطه، فرایند و مسیر و نیز برنامهها و اهداف کوچینگ توافق کند.
وقتی نمیدانیم یک رابطه دقیقاً از چه جنسی است و چه ماهیت و اهدافی برای آن تعریف شده، طبیعی است که نمیتوانیم بعداً ادعا کنیم «به اهداف این رابطه دست یافتهایم.»
ایجاد رابطهی مبتنی بر اعتماد و امنیت
در رابطهی کوچینگ، اگر اعتماد و امنیت وجود نداشته باشد، نمیتوان انتظار دستاوردهای جدی داشت.
فردی که به سراغ کوچ خود میآید، لازم است در موارد بسیاری خودافشایی کند و از چیزهایی حرف بزند که در شرایط عادی با دیگران از آنها صحبت نمیکند.
طبیعی است چنین فضایی صرفاً زمانی به وجود میآید که کوچ بتواند بستری مبتنی بر اعتماد ایجاد کند. به شکلی که طرف مقابل حس کند میتواند بدون کوچکترین خطر یا تهدیدی، جزئیترین نیازها، خواستهها و اهداف و دغدغههایش را با کوچ در میان بگذارد. جلب اعتماد و اعتمادسازی صرفاً یک صفت شخصیتی نیست. بلکه بخشی از آن هم اکتسابی است و میتوان برای به دست آوردنش یا بهبود این ویژگی تلاش کرد.
توانایی «حضور واقعی و موثر» در جلسات کوچینگ
«حضور / Presence» یکی از واژههای کلیدی است که یک کوچ باید با آن آشنا باشد. مدلهای شایستگی دیگر هم، اگر چه از این اصطلاح استفاده نکردهاند، اما همین مفهوم را به شکلهای مختلف مطرح کرده و بر اهمیتش تأکید کردهاند.
حضور – که البته بعداً به شکل کامل آن را شرح خواهیم داد – به جنبههای مختلفی اشاره دارد؛ از تمرکز کافی و توجه کامل در فضای جلسه تا کنجکاوی سازنده در احوال و هیجانات و تجربیات طرف مقابل و در کنار اینها، اعتماد به نفس و تسلطی که طرف مقابل را هم به حضور کامل در جلسه ترغیب و تشویق کند.
گوش دادن فعال
ما به اندازهی کافی در درس مهارت ارتباطی درباره گوش دادن فعال صحبت کردهایم و توضیح دادهایم که سکوت کردن، توجه به حرفهای طرف مقابل، بازخورد دادن و برانگیختن او به حرف زدن، از جمله ویژگیهای گوش دادن فعال است. اما آنچه در بحث کوچینگ دربارهی گوش دادن فعال مطرح میشود، به این موارد محدود نیست و مجموعهی گستردهتری از مهارتها را پوشش میدهد.
یک کوچ حرفهای نهتنها باید گفتههای طرف مقابل را آگاهانه و عمیق بشنود و درک کند، بلکه باید به ناگفتهها هم توجه داشته باشد. منظور از ناگفتهها، صرفاً زبان بدن نیست. پسزمینههای فکری طرف مقابل، تجربیات او، موفقیتها و شکستهایش، سلسله مراتب ارزشها و مفروضات او، شرایط محیطیاش و خلاصه هر آنچه که میتواند و ممکن است روی رفتارها و تصمیمها و ادراک او تأثیر بگذارد.
برانگیختن آگاهی
کوچ باید بتواند از همهی ابزارهای خود برای برانگیختن «آگاهی» و افزایش سطح «بینش» موجود در رابطه با کوچی استفاده کند. هر چقدر دادههای بیشتری مطرح شوند و اطلاعات پنهانمانده یا فراموششدهی بیشتری یادآوری شده و به اشتراک گذاشته شوند، هم خود کوچی شناخت بهتری از خودش پیدا میکند و هم کوچ به آگاهی بیشتری دست مییابد.
این کار ممکن است به شیوههای مختلفی انجام شود. مثلاً سوال کردن به موقع میتواند ابزار مناسبی باشد. همچنین کوچ میتواند در تحلیل رویدادها و مرور مسائل، کوچی را به به فکر کردن بیشتر و شناخت چارچوبهای فکری و پیشفرضهایش ترغیب کند.
بسترسازی و تسهیل رشد طرف مقابل
اگر کوچینگ صرفاً به حرف زدن و گفتگو کردن خلاصه شود، نمیتوان آن را رابطهای ارزشمند دانست. دستاورد کوچینگ باید از جنس «رشد و تغییر» باشد.
بنابراین کوچ موفق کسی است که به طرف مقابل خود کمک کند از نقطهای که امروز در آن قرار دارد و باورهایی که تا این لحظه او را به این نقطه رساندهاند فراتر رود؛ الگوهای فکری و رفتاری خود را بهبود بخشد؛ و در نهایت منابع خود را به شکلی بهینه در راستای اهدافی که برای خود مشخص کرده به کار بگیرد.
معمولاً وقتی از تسهیل رشد حرف میزنند، به «حمایت از استقلال و بسترسازی برای آن» هم به شکل ویژه توجه میکنند. یعنی کوچ باید در پی این باشد که کوچی به تدریج از او مستقل شود و بتواند مسیر کار یا زندگی شخصی را به شکل مستقل طی کند. اگر کوچی به کوچ وابسته شود و به او وابسته بماند، میتوان نتیجه گرفت که کوچ به اندازهی کافی حرفهای رفتار نکرده است.