برخی از کوچهای حرفهای معتقدند که مدیران نمیتوانند و نباید تلاش کنند تا کارکنان خود را کوچ کنند. به هر حال، مدیر بیش از حد علاقهمند به نتیجهی حاصل از کوچینگ است و احتمالاً نمیتواند به اندازه کافی بیطرفانه به موضوع نگاه کند و نظرات خود را محفوظ نگاه دارد.
هرچند، بسیاری از مدیران فکر میکنند که آنها در شرایط عادی نیز در حال کوچ کردن هستند، چرا که هنگامی که وظیفه مدیریت خود را انجام میدهند، در حال آموزش، مشاوره و گفتن – و یا مدیریت جزیی (خرد) هستند. آنها از عبارت “کوچینگ” برای توصیف هر مکالمهای که با کارمند دارند، استفاده میکنند. این مساله که اول عبارت کوچینگ تعریف شود، به موضوع کمک میکند.
همسوسازی معنی، رفتار و انواع کوچینگ:
تعریف من از کوچینگ مهارت و هنر کمک به فردی مشخص است تا بتواند عملکرد خود را بهبود بخشد و به پتانسیلهای بالقوه خود به طور کامل برسد. مهارتهای کوچینگ اغلب به شکل مستقیم یا غیرمستقیم توصیف میشوند. مهارتهای کوچینگ مستقیم عبارتند از:
درس دادن
مشاوره
دادن بازخورد
ارائه پیشنهادات
کوچینگ غیرمستقیم بیشتر در مورد پرسیدن سوالات و گوش دادن است تا ارائه ایدهها و رویکردها. سحر و جادوی واقعی کوچینگ، زمانی است که کوچ رویکرد غیرمستقیم را با پرسیدن سوالات چالش برانگیز و گوش دادن به فرد برای کمک به او در حل مسائل خود به کار میگیرد. هنگامی که مردم خودشان برای مشکلات خود راه حلی پیدا میکنند، بیشتر متعهد میشوند و اصلاحات بیشتری را به اجرا در میآورند.
علاوه بر این، تجربه حل مساله به افراد کمک میکند، تا اعتماد به نفس خود را، برای حل مشکلات مشابه خودشان، افزایش دهند. کوچهای بزرگ به کاهش “سر و صدا” و عدم تمرکزی که در راه توانایی فرد برای تشخیص این که مشکل واقعی چیست و چگونه میتوان آن را حل کرد، سد راه میشوند، کمک میکنند. کوچهای بزرگ میدانند که چگونه و چه موقع میتوانند در زمان درست، سوالات درست را بپرسند، چه موقع به فرد بازخورد بدهند، چه موقع او را نصیحت کنند و چگونه میتوان فرد را به تمرکز و چگونگی کسب تعهد تشویق کرد.
مدیران میتوانند این کار را انجام دهند، اما آنها باید چند باور قدیمی و کلیشهای را کنار بگذارند و چند ذهنیت و مهارت جدید را انتخاب کنند. در اینجا پنج رفتار حیاتی برای مدیرانی که میخواهند کارکنان خود را کوچ کنند، ارائه شده است.
یکی از اندیشههایی که مدیران باید رها کنند این است که شغلشان این است که باید همه پاسخها را داشته باشند
در حالی که بسیاری از مدیران اعتراف نمیکنند، ولی آنها اغلب فکر میکنند بیش از مجموع کل تیم خودشان میدانند، آنها معمولاً بر اساس این فکر عمل میکنند. این طبیعت انسانی است و جای تعجب ندارد. همه ما دوست داریم که در مورد مسائل دیگران مشاوره بدهیم و اظهار فضل کنیم. اما مشکل اینجاست که وقتی کارکنان فرصتی برای حل مشکلات خود نداشته باشند، پیشرفت نمیکنند و توسعه نمییابند. در عوض، آنها وابسته میشوند و هرگز به استعدادها و تواناییهای کامل خود نمیرسند.
۱- باور کنید که هر کارمند دارای توانایی رشد و بهبود است
یک مدیر نمیتواند کارمندی را تربیت کند، اگر عمیقاً به تواناییهای آن کارمند اعتقاد نداشته باشد.
۲- مایل به کاهش سرعت و اختصاص زمان کافی برای کوچینگ باشید
بله، سریعتر و سادهتر است که به مشاوره و ارائه نصیحت بپردازیم. کوچینگ، در ابتدا زمان و صبر و شکیبایی میطلبد و برای مهارت در آن نیاز به تمرین و استمرار است، اما باید دانست که این کار سرمایهگذاری در افراد است که، بهترین نتایج و بازگشت سرمایه را نسبت به هر گونه مهارت مدیریتی دیگر، به ارمغان میآورد.
مردم یاد میگیرند، آنها توسعه مییابند، عملکرد بهبود مییابد، در چنین حالتی مردم بیشتر راضی هستند و مشارکت بیشتری میکنند و سازمانها نیز موفقتر هستند.
۳- یاد بگیرید چگونه کوچ کنید
شما نمیتوانید دکمهای را بزنید و تبدیل به یک کوچ خوب شوید. شما باید یک چهارچوب داشته باشید و برای یافتن چهارچوب، تمرین لازم است. اکثر کوچهایی که من میشناسم از مدل “GROW” به عنوان چهارچوب خود استفاده میکنند. آنها این مدل را دوست دارند، چرا که به یادسپاری آن آسان است و یک نقشه راه برای هرگونه مکالمه کوچینگی فراهم میکند.
۴- مدیران باید بحث کارشناسان را مطالعه نموده و تکنیک ها را تمرین کنند
برای یادگیری نحوه صحیح کوچینگ، من توصیه میکنم که مدیران تجربهای مشابه کوچ شدن با یک کوچ واقعاً خوب را تجربه کنند تا بتوانند آن را به مرحله اجرا درآورند. سپس یک کتاب خوب در مورد این موضوع بخوانید. سپس تمرین کنید، تمرین کنید، تمرین کنید و بازخورد بگیرید. بعد از مدتی، شما کمتر و کمتر به یک چهارچوب خطی وابسته میشوید و شروع به حرکت از یک مرحله به دیگری میکنید. این کار همچنین کمک میکند که یک مجموعه ابزار آماده شامل سوالات مورد علاقه خود برای پرسش در هر مرحله در مدل GROW ایجاد کنید.
حرف آخر
مدیرانی که میخواهند کوچهای مؤثری باشند، باید برخی از پیشفرضها را در مورد خود و کارکنان خود کنار بگذارند، تمایل به یادگیری و تمرین یک سبک مدیریتی داشته باشند که در ابتدا میتواند احساس غیرطبیعی و ناخوشایند برایشان داشته باشد، ولیکن نتیجه و پاداش، ارزش آن را دارد.
ترجمه: افشین محمدی