حافظه چگونه کار می‌کند؟

از سال ۱۹۹۶ یک شرکت و موسسه اروپایی که درباره مغز کار می کردند، تصمیم گرفتند که یک رویدادی را هر سال برگزار بکنند و سومین هفته مارس هر سال را به عنوان هفته آگاهی از مغز معرفی کردند و هدفشان این بود که عموم مردم با مغز آگاهی بیشتری داشته باشند و امسال بیست و پنجمین سال است که این اتفاق صورت می‌گیرد. در ایران هم از سال ۱۳۹۴ این رویداد را برگزار می کنند ولی چون ماه مارس اواخر اسفند و اوایل فروردین می‌شود به خاطر همین در ایران اواسط اسفند ماه و امسال هم نهم تا پانزدهم اسفند ماه به عنوان هفته آگاهی از مغز است. 

اگر گوشی ما حافظه نداشته باشد یا حافظه‌اش پر باشد ما نمی توانیم هیچ اطلاعاتی را دریافت کنیم کلیه نرم‌افزارها کارکرد خود را از دست می‌دهند. 

حافظه در زندگی ما نقش بسیار مهمی دارد بیشتر کارهایی که ما انجام می دهیم و تصمیم گیری هایی که می کنیم و همینطور در روابط اجتماعی ما هر لحظه حافظه دخیل است. اگر حافظه از بین برود یا دچار مشکل بشود، من درباره خودم آگاهی که دارم را امکان دارد به مرور زمان از دست بدهم. حافظه فقط به یادآوری خاطرات یا مرور یک تعداد کلماتی که بیان می شود یا می‌بینید نیست و خیلی فراتر از این است.

سلول های اصلی تشکیل دهنده مغز ما نورون ها هستند. که نزدیک ۱۰۰ میلیون نورون در مغز ما وجود دارد که با هم شروع به ارتباط برقرار کردن می کنند. جایی که نورون ها با هم در ارتباط هستند را سیناپس میگویند. این ارتباطات است که باعث پیچیدگی مغز میشود. در نتیجه شبکه های بسیار زیاد و پیچیده‌ای در مغز بوجود می‌آید. هر نورون ۲۵۰۰ تا ۱۵ هزار سیناپس ایجاد می کند. در نتیجه فقط کورتکس مغز صد و بیست و پنج تریلیون سیناپس دارد.

مثلاً وقتی چیزی را می بینیم، شبکه های زیادی درباره آن چیزی که می بینیم، شروع به فعالیت می‌کنند. 

سیناپس ها هستند که حافظه را بوجود می‌آورند. هر سیناپس چهار ممیز هفت بیت حافظه را ثبت بکند. حجم حافظه ما آنقدر زیاد است که برخی منابع حجم حافظه ما را نامحدود می‌دانند. 

در گوگل نزدیک ۲۰ میلیون گیگابایت اطلاعات رد و بدل میشود. گفته میشود دو و نیم میلیون گیگابایت حجم حافظه مغز ما است. 

این همه اطلاعاتی که من از بیرون دریافت می کنم، لزومی ندارد که همه آنها را در حافظه خودم ضبط کنم، زیرا به درد من نمیخورد. لذا مغز ما اطلاعات را فیلتر می‌کند برای این که به بسیاری از اطلاعات وارد شده نیازی ندارد. 

اولین جایی که اطلاعات فیلتر میشود تا بیاید در حافظه من ضبط بشود، ارگان‌های حسی من است، هر یک از ارگان های حسی من یک طول موجهای خاصی از اطلاعات را دریافت میکند. مثلاً شنوایی من یک طول موجی از فرکانسهای صدایی و یا بینایی من طول‌موج خاصی از نور را می تواند دریافت کند. 

وقتی که اطلاعات وارد شد، بر اساس اطلاعات قبلی که داشتم، بر اساس زندگی خودم مسیر بالا به پایین اتفاق می افتد، یعنی گویی من در خیابان راه می روم و من عاشق ماشینم و ماشین‌ها را میبینم، ولی دوچرخه را دوست ندارم و اصلاً دوچرخه ها را نمی بینم. لذا من در مغز خودم بر اساس نیازها و خواسته ها و گذشته و باورها شروع می کنم، اطلاعاتی را که دریافت می کنم از فیلتر بعدی رد می کنم. 

اصولا گفته می شود ما فقط یک درصد اطلاعات را دریافت می‌کنیم و مابقی فیلتر می شوند. پس با این حساب آیا آن چیزی که من از هستی می دانم یا میبینم آیا واقعاً همان است؟ پس حافظه ما خالص نیست. این فیلتر کردن یکی از مزیت های مغز ما است، زیرا ما نیازمند خیلی از اطلاعات نیستیم . یعنی من آن چیزی را که خودم آنگونه که دوست دارم را میبینم، برای اینکه مسیر بالا به پایین در مغز من کار کرده است.

گفته می شود ما یک حافظه ساختگی داریم، یعنی ما حافظه را میسازیم نه اینکه حافظه وجود دارد، من حافظه را بر اساس فیلتر هایی که دریافت می کنم و بر اساس فیلتر هایی که از بالا به پایین وجود دارد من حافظه ام را ایجاد می کنم. کسانی که این رویکرد را در حافظ بیان کرده‌اند به دو نتیجه رسیدند:

وقتی حافظه ما بر اساس فیلتر هایی که وجود دارد ساختگی است، پس ما می توانیم حافظه کاذب داشته باشیم، ما حتی خیلی وقت ها حافظه تحریف شده داریم. پس می بینید که در ارتباطات اجتماعی ما دچار حافظه‌های کاذب و تحریف شده هستیم و همین ها باعث خطاهای شناختی ما خواهند شد که باعث می‌شود ما در ارتباطات دچار مشکل بشویم.

انواع حافظه 

من وقتی که درباره زندگی خودم صحبت می کنم دارم در مورد یک بخشی از زندگی و گذشته خودم اطلاعاتی را برای شما انتقال میدهم. زمانی که شما یک سوال را از من می پرسید من یک معنای کلمه‌ای به ذهنم می‌آید. مطمئناً این نوع حافظه با حافظه ای که گفته شد فرق می کند یا زمانی که من می خواهم دوچرخه ام را برانم من این دوچرخه سواری را در زمان کودکی یاد گرفتم، پس در حافظه من است، پس زمانی که می خواهم دوچرخه برانم دوباره از حافظه خودم استفاده می کنم، پس من با انواع حافظه مواجه میشوم. اگر بخواهیم حافظه را به صورت کلی تقسیم بندی کنیم، می‌گوییم حافظه یا آشکار explicit است و یا نهان implicit است.

آشکار یعنی اینکه من زمانی که می خواهم از حافظه خودم استفاده بکنم به آن حافظه آگاهی پیدا می کنم و آن را به بخش هشیاری خودم می آورم. مثلاً وقتی شما یاد دوران دبیرستان بیفتید، شما آگاه می شوید و یاد دوران دبیرستان می‌افتید و درباره آن حرف میزنید. پس این یک حافظه آشکار است، ولی چون حافظه‌ای است که فرد درباره خاطرات خودش میگوید به آن episodic میگویند.

اگر شما سوالی از من بپرسید مثلاً بپرسید پایتخت روسیه کجاست؟ من برمیگردم به گنجینه اطلاعات خودم که ربطی به بیوگرافی خودم و حوادثی که در زندگی خودم بوده ندارد، بلکه ربط به آن چیزی دارد که همه درباره آن اطلاعات‌شان یکسان است، پس من یک نوع حافظه دیگر به نام semantic معنایی دارم. 

تعدادی حافظه هم داریم به نام حافظه های پنهان یعنی من نیازی به آگاه بودن و فکر کردن به آنها ندارم، مثلاً وقتی که من الان می خواهم دوچرخه برانم دیگر به این فکر نمی‌کنم که در کودکی چه چیزی یادگرفتم، تا بتوانم انجام بدهم و همین جوری شروع به راندن دوچرخه می‌کنم و همه اینها از حافظه اجرایی من می آید، حافظه اجرائی در حافظه نهان من است. یا مثلا ما برخی اوقات با یک چیزهایی شرطی شده ایم مثلا در اختلال ptsd فرد شرطی شده و حافظه به این فکر نمی‌کند که من یاد آن بمباران بیفتم، تا اینکه حال من بد بشود و فوبی پیدا بکنم، یا حال من خوب بشود، همه اینها از حافظه نهان ناشی می‌شود.

اگر بخواهیم به صورت کلی localisation محلی ببینیم کجا های مغز می توانند در حافظه دخیل باشند باید گفت یک جای بسیار پر اهمیتی وجود دارد به نام هیپوکامپ، که در ناحیه middle temporal lobe وجود دارد ، ناحیه ای که در حقیقت در ناحیه گیجگاهی است. هیپوکامپ نقش بسیار مهمی در ثبت اطلاعات دارد و کاری که انجام می دهد این است که در این ناحیه اطلاعاتی که ما دریافت می‌کنیم، می توانند آرام آرام در مغز ما شروع به تثبیت شدن بکنند و به ذخیره کردن اطلاعات کمک می‌کند و زمانی که می‌خواهد ذخیره بکند به بخش های دیگر مغز تحویل می دهد و زمانی که کامل در مغز ذخیره شد و به حافظه طولانی مدت ما رفت، آنجا دیگر کار خودش را انجام داده است.

پس می توانیم بگوییم ما یک حافظه کوتاه مدت داریم و یک حافظه دراز مدت داریم، حافظه کوتاه مدت از چند ثانیه تا چند دقیقه و حتی در برخی کتاب ها تا چند ساعت را به عنوان حافظه کوتاه مدت محسوب می کنند و حافظه بلند مدت بیشتر از اینها تا سالیان سال ادامه پیدا می کند.هیپوکامپ زمانی که می‌خواهد اطلاعات را بگیرد در حافظه کوتاه مدت ما آن را ایجاد می‌کند، زمانی که این‌ها کاملاً شروع به تثبیت کردن کرد، بعد آرام آرام می خواهد این را به حافظه بلندمدت long-term memory تبدیل بکند و برای این کار این ها را به جاهای مختلف مغز انتقال می دهد و برای همین کار خودش را از حافظه بلند مدت جدا می کند. افراد آلزایمری بیشتر از اینکه در حافظه بلندمدت مشکل داشته باشند در حافظه کوتاه‌مدت مشکل دارند، زیرا هیپوکامپ آنها بیشتر درگیر شده است. حافظه بلند مدت آنها قبلاً ذخیره شده است.

آنها خیلی از مهارت‌های اجرایی را انجام می دهند، مثلاً خیلی از آنها می توانند آشپزی کنند یا ماشین برانند ولی وقتی از آنها می پرسید دیروز چه خوردی؟ یا امروز راجع به چه صحبت کردیم ؟ نمی‌دانند و متوجه می شویم که این ها در حافظه کوتاه مدت مشکل دارند. برای اینکه بیشترین ناحیه ای که در بیماری آلزایمر صدمه می بیند در ناحیه هیپوکامپ است.

در موسیقی ما فرایندهایی را یاد میگیریم یا وقتی موسیقی را می شنویم، این جزو حافظه های پنهان محسوب می شود. من یک چیزی را یاد گرفتم و کاملاً آگاه هستم و اصلا آگاهی هم لازم نیست، کاملاً در آن بخش وجود دارد به خاطر همین در افراد آلزایمری اینها وقتی یک موسیقی برایشان پخش می شود، شروع میکنند و با آن موسیقی می خوانند، برای اینکه از حافظه بلند مدت و نهان خود استفاده می کنند. به خاطر همین در درمان بیمار آلزایمری گاهی اوقات کلینیک های توانبخشی شروع می‌کنند با رقص و موسیقی اینها را درمان می‌کنند، برای این که این ها فعالیت های اجرایی هستند. فعالیت های اجرایی ما جزو حافظه بلند مدت نهان ما است.

به مرور زمان وقتی که یک فرد آلزایمری اطلاعاتی که امروز می‌گیرد نمی تواند ذخیره کند، به مرور زمان حافظه بلند مدت خود را هم از دست خواهد داد و آرام آرام فعالیت‌های اجتماعی آنها دچار مشکل می شود و بعد هم بقیه فعالیت‌های آنها دچار مشکل می شود.

ناحیه دیگری از مغز که میتواند در حافظه اهمیت پیدا کند آمیگدال است. آمیگدال در هیجانات ما نقش دارد و هر حافظه ای که وجود دارد آن حافظه ما خودش رذ با یک هیجان یا عاطفه یکسان میکنه، یعنی شروع به آنکور کردن با آن میکند. مثلاً وقتی که من در مورد خاطرات خودم با کسی درباره ۱۵ سال پیش فکر می‌کنم، احساس خوب پیدا می کنم، برای این که آن حافظه من در آمیگدال من با یک احساس شادی و خوشایند ضبط شده است و یا ممکن است یک حافظه با آمیگدال من آنکور شده باشد و یک حس ناخوشایند به همراه بیاورد. به خاطر همین است که ما در هیپنوتیزم زمانی که میخواهیم یاد یک خاطره خوب در زندگی بیفتیم، اگر بتوانیم آن حس خوشایند را ایجاد بکنیم، امکان بالا آمدن آن حافظه بیشتر است، برای اینکه این دو با هم آنکور شده‌اند. 

در مورد موسیقی، باید گفت موسیقی هم می تواند نقش بسیار بسیار مهمی را میتواند در حافظه داشته باشد. 

در مورد مدیتیشن بیان می‌کنند که خود مدیتیشن شاید به خاطر همان کاهش استرس و اضطراب ها می تواند حافظه را بهبود ببخشد. 

ورزش کردن هایی که به صورت هوازی هستند به افزایش حافظه کمک می کند.

دکتر مرتضی علی‌اشرفی