خوشبختی
بخشی از ﺑﺮﺧﻮرداري از ﺣﺎل ﺧﻮب ﺑﺎدوام، ﺑﻪ ژنﻫﺎي ﻣﺎ ﻣﺮﺑﻮط اﺳﺖ. ﻫﺮﻛﺪام از ﻣﺎ ﺑﺎ ﻳﻚ «ﻣﺨﺰن ژﻧﻲ» ﺑﻪ دﻧﻴﺎ ﻣﻲآﻳﻴﻢ ﻛﻪ در زﻧﺪﮔﻲﻣﺎن، ﻧﻘﺶ ﺑﺴﻴﺎر ﻣﻬﻤﻲ ﺑﺎزي ﻣﻲﻛﻨﺪ. ژنﻫﺎي ﻣﺎ، ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﻗﻴﺎﻓﻪ و ﭼﻪ ﻫﻴﻜﻠﻲ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ، رﻧﮓ ﭘﻮﺳﺖ، ﻣﻮ و ﭼﺸﻤﺎن ﻣﺎ را ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ، ﺑﺮ ﭼﺎق ﻳﺎ ﻻﻏﺮ ﺑﻮدنﻣﺎن ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻣﻲﮔﺬارﻧﺪ، آﺳﻴﺐﭘﺬﻳﺮيﻣﺎن در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺑﻴﻤﺎريﻫﺎ را ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ و ﺣﺘﻲ در اﻳﻦﻛﻪ اﺣﺘﻤﺎل ﭼﻪ ﻧﻮع ﻣﺮﮔﻲ در ﻣﺎ ﺑﻴﺶﺗﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﻢ ﻣﺆﺛﺮﻧﺪ!
ﺑﺮﺧﻼف ﺷﻌﺎرﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ اﻣﺮوز ﻣﺪ ﺷﺪه اﻧﺪ و در رﺳﺎﻧﻪﻫﺎ ﺗﻜﺮار ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ ﻛﻪ «ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺎ در دﺳﺖ ﺧﻮدﻣﺎن اﺳﺖ»، ﺗﺤﻘﻴﻘﺎت ﻋﻠﻤﻲ ﻧﺸﺎن داده اﻧﺪ ﻛﻪ «ﺑﺨﺸﻲ از ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺎ، در دﺳﺖ ﺧﻮدﻣﺎن اﺳﺖ و ﻧﻪ ﺗﻤﺎم آن!»
ﻋﻠﻢ ﻧﺸﺎن داده ﻛﻪ اﻧﺴﺎنﻫﺎ ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲﻫﺎي زﻳﺎدي دارﻧﺪ. آﻧﺎن ﻣﻲﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺳﻮار ﺑﺮ ﻳﻚ ﺧﺎﻧﻪي ﭘﺮﻧﺪه، ﺑﻪ آﺳﻤﺎن ﺑﺮوﻧﺪ و ﻣﻲﺗﻮاﻧﻨﺪ در ﻋﻤﻖ درﻳﺎﻫﺎ، ﺑﻪ ﻛﺎوش ﺑﭙﺮدازﻧﺪ؛ ﻣﻲﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺧﻮد را در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺑﻴﻤﺎريﻫﺎي زﻳﺎدي واﻛﺴﻴﻨﻪ ﻛﻨﻨﺪ و ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ آنﻫﺎ ﻣﺒﺘﻼ ﻧﺸﻮﻧﺪ؛ ﻣﻲﺗﻮاﻧﻨﺪ از اﻳﻦ ﺳﻮي دﻧﻴﺎ، ﺑﻪ آن ﺳﻮي دﻧﻴﺎ در ﭼﻨﺪ ﺛﺎﻧﻴﻪ ﭘﻴﺎم ﺑﻔﺮﺳﺘﻨﺪ و… اﻣﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﻋﻠﻢ ﻫﻢ ﻧﺸﺎن داده ﻛﻪ اﻧﺴﺎنﻫﺎ ﻧﺎﺗﻮاﻧﻲﻫﺎي زﻳﺎدي ﻫﻢ دارﻧﺪ!
ﺑﺴﻴﺎري از ﻛﺎرﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﻪﻧﻈﺮ ﺳﺎده ﻣﻲرﺳﺪ، ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﺑﺮاي اﻧﺴﺎنﻫﺎ ﺑﺴﻴﺎر دﺷﻮار ﺑﺎﺷﺪ: ﮔﺎﻫﻲ ﺑﺮاي ﻳﻚ ﻓﺮد، ﺧﻮاب رﻓﺘﻦ، ﻛﺎري ﺑﻲﻧﻬﺎﻳﺖ دﺷﻮار ﻣﻲﺷﻮد، او ﺳﺎﻋﺖﻫﺎ در رﺧﺘﺨﻮاب ﺑﺎ ﺧﻮد ﻛﻠﻨﺠﺎر ﻣﻲرود وﻟﻲ ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﺪ ﺑﻪﺧﻮاب ﺑﺮود! اﻓﺮاد زﻳﺎدي ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺳﺨﺖ در ﺗﻼش اﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮاﻧﻨﺪ رژﻳﻢ ﻏﺬاﻳﻲ ﺧﻮد را ﻛﻨﺘﺮل ﻛﻨﻨﺪ اﻣﺎ ﺑﺎ وﺟﻮد ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺟﺪي و ﺑﺮﻧﺎﻣﻪرﻳﺰي ﻣﺪاوم ، در رﻋﺎﻳﺖ رژﻳﻢﺷﺎن ﺷﻜﺴﺖ ﻣﻲﺧﻮرﻧﺪ!
«اراده ي ﻣﺎ»، ﺑﺴﻴﺎري از اوﻗﺎت دﭼﺎر ﺷﻜﺴﺖ ﻣﻲﺷﻮد: ﻫﻴﭻ ﻓﺮدي ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﺪ «اراده ﻛﻨﺪ» و ﻋﻴﻨﻜﺶ را ﻛﻨﺎر ﺑﮕﺬارد، ﻫﻴﭻ ﻓﺮدي ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﺪ «اراده ﻛﻨﺪ» و وﺳﻮاس ﺷﺴﺖوﺷﻮ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻫﻴﭻ ﻓﺮدي ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﺪ «اراده ﻛﻨﺪ» و ﻛﻢﺧﻮﻧﻲ ﺧﻮد را رﻓﻊ ﻛﻨﺪ!
ﺑﺮاي رﺳﻴﺪن ﺑﻪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ، آنﻗﺪر ﻋﺠﻠﻪ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻛﻪ ﺳﻮار ﻫﺮاﺗﻮﺑﻮﺳﻲ ﻛﻪ از راه ﻣﻲرﺳﺪ، ﺑﺸﻮﻳد!
فقط اندازهگیری خوشبختی نیست که کار سختی است، حتی تعریف کردن معنایی برای آن هم کار مشکلی است. بدون پیدا کردن یک معادل برای خوشبختی نمیتوانید آن را معنا کنید؛ همچنین شما هرگز نمیتوانید آن را طوری توصیف کنید که همه با شما موافق باشند. دایرهالمعارفها هم با تعریف واضح خوشبختی به عنوان «احساس خوشحالی کردن» خودشان را از توصیف آن خلاص کردهاند.
با این حال در ده سال اخیر توجه علمی به خوشحالی به طرز قابل ملاحظهای افزایش یافته است. همانطور که احتمالا واضح است، همه دوست دارند خوشحالتر باشند و این روزها بیشتر از هر زمان دیگری مردم به شادی احتیاج دارند، چون تحقیقاتی که انجام شده به ما میگوید که افسردگی یکی از عوارض جانبی زندگی مدرن ماست.
تمایل رو به افزایش طبیعی انسان به تغییر دادن طبیعت، تأثیرات هولناکی بر مغز انسان داشته است. بیایید با خودمان روراست باشیم؛ مغز ما که هنوز کاملا تکامل نیافته، درگیر تلاش برای به دست آوردن درک درستی از دنیای مدرن است. سازگار شدن با دنیای دیجیتال اتفاقی بوده است که به طور طبیعی و در سیر تکامل، باید صدها هزار سال طول میکشیده اما طی تنها چند دهه به انجام رسیده است. وقتی مغز با تکنولوژی ارتباط برقرار میکند، میتواند به آن بسیار وابسته یا معتاد شود. این وابستگی میتواند منجر به تأثیرات منفی مانند نگرانی، استرس، گوشهگیری و افسردگی شود.
از زمان ارسطو برای خوشحالی حداقل دو بُعد در نظر گرفته میشد: هِدونیا به معنی لذت و اودایمونیا به معنای یک زندگی خوب. در روانشناسی معاصر، خوشحالی را خیلی ساده فقط لذت و معنا در نظر میگیرند. روانشناسان مثبتی مثل دکتر مارتین سِلیگمان یک عنصر متمایز دیگر را هم به توصیف خوشحالی اضافه کردهاند: تعهد. تعهد در واقع به همان «زندگی خوب» اشاره دارد که در آن کار، خانواده و دوستان و سرگرمی همه در تعادل هستند.
با استفاده از این سه جنبه، دانشمندان برای خوشحالی یک اصطلاح علمی ساختهاند: احساس ذهنی بهزیستی (Subjective Well Being SWF). این اصطلاح به معنای ارزیابی ذهنی و عملی هر کس از زندگی خودش است. با توجه به مقالهای در سال ۲۰۱۲ در مورد SWF ، این ارزیابیها شامل پاسخهای ذهنی به محرکها و تشخیص ذهنی چیزهای رضایتبخش است. پس SWF ترکیبی از رضایت از زندگی و احساس کامیابی است.
تعریف خوشبختی
برای خوشبختی دو تعریف کلّی بیان شده است: 1) خوشبختی یعنی رسیدن به لذت بسیار و یا رسیدن به لذتهای دائمی در زندگی ؛ 2) خوشبختی عبارت است از: رضایت کلی از زندگی و خشنودی از وضعیت خویشتن.
معتقدان به تعریف دوم، بر این باورند که دستیابی به خوشبختی به وسیله جستجو کردنِ ثبات هیجانی و تعادل حیاتی، سودمندتر از زندگی در منتها درجات هیجان غیرقابل پیش بینی و لذتهای اندک زودگذر است. به طور کلی، خوشبختی یا سعادت، حالت و وضعیتی است که با: لذت، آسایش، موفقیت و نیل به آرزوها، و همچنین: سُرور، بهجت، و رضایت و خشنودی از جریان امور، همراه است.
در تکاپوی خوشبختی
اگر بخواهیم در یک کلام بگوییم که انگیزه آدمی در کنش و کوششی که دارد چه چیز است، طبعا «خوشبختی» به ذهن می آید. برای انسان، سعادت و خوشبختی هدفی بسیار مهم در زندگی است. مردم انرژی قابل توجهی را صرف جستجوی خوشبختی و همچنین در صورت به دست آوردن آن، صَرف حفظ کردن آن می کنند. اهمیّت خاصی که خوشبختی به عنوان یک ارزش انسانی داراست، حسّ ما را برمی انگیزد تا برای نیل به آن، وقت و همّت گماریم.
نکته شایان توجه، اینکه باید باور کرد: «هر کس خود ، عامل خوشبختی خویش است». خوشبختی خریدنی نیست ؛ بلکه دریافتنی است. رسیدن به خوشبختی به قابلیت فردی بستگی دارد. تو می توانی از امکانات مادی و غیرمادی خود طوری استفاده کنی که زندگی ات به جهنم تبدیل شود ، یا طوری که زندگی ات آکنده از زیبایی، عشق، شادی و خوشبختی و صفات بهشتی گردد. این ، به تو بستگی دارد.
دلیل اینکه در دنیا این همه بدبختی و رنج و عذاب وجود دارد، این است که آدمها در فضای غفلتْ سرگرم هستند و نمی دانند بر روی بوم نقاشیِ وجود خویش، چه نقاشی کنند. زندگی به خودی خود، مانند یک بوم سفید نقاشی است. هرچه بر روی آن رسم کنی، همان رخ می نماید. می توانی فلاکت و بدبختی و بیچارگی بر آن نقاشی کنی، و یا می توانی نقش شادی و خوشبختی بر آن بیفکنی؛ تمام شکوه و عظمت وجود انسانیِ تو در این آزادی و انتخاب، خلاصه می شود.
خوشبختی در فرآیند رشد
خوشبختی، شادکامی و کامیابی، آرزوی دیرینه تمامی انسانها بوده است. همه ما محرومیت، درد، رنج، اندوه و مصیبت را پدیده هایی تلخ در زندگی می دانیم و با تلاش بیشتر خود، در پی رفاه و آسایش بیشتر خودمان هستیم، دنبال روزی هستیم که هر آنچه را دوست داریم تهیه نماییم و به جاهایی که علاقه مندیم، به راحتی سفر کنیم، محفلی خوش و شاد، زندگی لبریز از موفقیت، و صفا و صمیمیت فراهم نماییم و سالیان سال، خوشبختی و سعادت را در آغوش خود بگیریم.
این آرزو در سالهای مختلف زندگی، جلوه های خاص خود را به همراه دارد. از این رو، در دوران کودکی، شیرین ترین خواسته ما، بهره مندی از خوراکیهای لذیذ، لباسهای زیبا و بازیهای گوناگون است، و در ایام نوجوانی و جوانی، جلب اعتماد دیگران، مطرح ساختن خود و کسب محبوبیت و معروفیت (با آراستن قیافه و تنظیم رنگ لباس و کسب موفقیتهای شُهرت آور و…)، موضوع خوشبختی، خواهد بود، و در مقاطع سنّی بالاتر، در جلوه های جدید دیگری این آرمان شیرین، رخ خواهد نمود.
راز خوشبختی
از آنجا که انسانها افکار و اندیشه های خود را برمی گزینند، خود، تعیین کننده میزان خوشبختی در زندگی خویش هستند. برای خوشبختْ زندگی کردن باید بر افکار مثبت و خوب، تمرکز و تسلّط داشت. حال آنکه بسیاری از افراد، بر عکس عمل می نمایند. این گونه افراد، تمجیدها و تحسینها از خود را نشنیده می گیرند، امّا حرفهای ناخوشایند و افکار منفی را مدتها در ذهن خویش تکرار می کنند.
خوشبخت زیستن، هنری است که به توانایی فایق آمدن بر مشکلات در کوتاه ترین زمان ممکن بستگی دارد. راز خوشبختی صرفا دانستن و اندوختن راه حلها نیست ؛ بلکه به کارگیری این راه حلها و استفاده مناسب و به موقع از آنهاست. همه آدمها خواهان زندگی راحت و بدون دغدغه هستند ؛ امّا زندگی پر از مسائل و مشکلات است، به طوری که هر مشکل که حل شود، مشکل دیگر رخ می نماید. از این رو، اگر افراد بدانند و به خود بباورانند که مشکلات، بخشی از زندگی در این جهان اند و باید آنها را به عنوان امکانات مبارزه و رشد و محرّکهای زندگی قلمداد کرد، قدرت و کنترل بیشتری بر زندگی خود پیدا خواهند کرد.
از طرفی، هر یک از افراد برای «خوشبخت شدن» به یک تصمیم و اراده جدی نیازمندند ؛ تصمیمی مبنی بر اینکه هر روز از وقت محدودی که در اختیار دارند، بیشترین و بهترین بهره را ببرند. دوران زندگی انسان بر روی زمین، کوتاه است. زمان می گذرد و همه چیز تغییر می کند. شما اختیارات و انتخابهایی دارید که در جریان آنها، رهیاها و اهداف شما به تحقّق می پیوندند.
افکار خود را اصلاح کنید
نوع نگاه آدمی به حوادث، رابطه مستقیم با میزان درد و عذاب ناشی از آن حوادث دارد؛ به گونه ای که اگر با دیدی روشن و مثبت به یک حادثه نگریسته شود، نکات مثبت و آموزنده ای در آن می توان یافت که تسکین بخش و آرامش دهنده انسانهاست. به عنوان نمونه، توجیه زیبایی که برای یک واقعه می کنیم، از شدّت و عمق ناراحتی و استمرار رنج، جلوگیری می کند.
برخی افکار غلط، بزرگ ترین دشمن زندگی افرادند و خسارت و زیان فراوانی بر زندگی وارد می سازند. پاره ای از این باورهای غلط و مخرّب، عبارت اند از: نیاز شدید و غیر اصولی به تأییدشدن از طرف اطرافیان و دیگران، نیاز شدید به جلب توجه بیش از اندازه و نیاز شدید به قدردانی و همچنین اعتقاداتی از قبیل اینکه ما قدرت مقابله با غم و غصه و اندوه و آلام و رنجها را نداریم، و محکوم جبرِ سرنوشتیم.
در مقابل، اعتقادات و باورهای سازنده ای وجود دارند که باعث آرامش و آسایش زندگی می شوند، به طور مثال: اعتقاد به اینکه خدا، پشت و پناه انسانهاست و با تکیه بر قدرت و حمایت او انسانها به پیش می روند، اعتقاد به اینکه آنچه در زندگی رخ می دهد، حکمتی دارد و موجب رشد و تکامل در این جهان و اجر و پاداش در آخرت می شود، باور به اینکه انسانْ ارزشمند است و با تکیه بر ارزشهای درونی خود می تواند بهترین باشد و سرانجام، باور به اینکه: «خواستن، توانستن است» و اینکه افراد، آنچه را که بخواهند، می توانند روزی به دست آورند.
انسانهای عاشق خوشبختی، از خوشحال سازیِ دیگران و انجام دادن کار و خدمت به دیگران دریغ نمی ورزند، ترحّم بیش از اندازه بر حال خود، روا نمی دارند، از اشتغال بیش از حد به خویشتن پرهیز دارند، در دوستی و محبت ورزی پیش گام اند، از کینه توزی و خشونت به دورند، و دارای نگرش مثبت و عزّت نفس بالایی هستند.
خوشبختی از نگاه افراد
دیدگاههای متفاوت و گاه متضاد درباره زندگی، خوشبختی و عوامل سعادت و بهره وری، به گونه ای است که پاره ای از آنها تعجب آفرین، برخی حیرت افزا و بعضی موجب استهزا می شوند.
آنانی که با دانش و بینش روشن، حقیقت هستی و راز آفرینش را دریافته اند، به خوبی می دانند که با تخیلات، و رهیاهای رمانتیک، با افکار و تصوّرات موهوم نمی توان به ساحل خوشبختی و سعادت رسید. خوشبختی از آنِ کسی است که نخست، ارزش والای انسانیِ خود را بیابد و از شرافت رفیع خویش در آفرینش آگاه باشد، خود را برده نان و نام نسازد، و هیچ گاه شخصیت خویش را تنها در زیباییهای زودگذر و جلوه های ناپایدار دنیا، خلاصه نکند.
پرسشهای کلیدی
در تفسیر خوشبختی پرسشهایی وجود دارد که عبارت اند از:
1 . آیا اساسا عامل و یا عواملی که واقعا انسان را خوشبخت و سعادتمند کند، وجود دارد و یا سعادت، خواب و خیالی بیش نیست و در این جهان، آنچه خلق شده است، درد و رنج و شقاوت و بدبختی است و بس؟
2 . آیا عامل سعادت و خوشبختی فقط یک چیز است و انسان باید تنها در جستجوی آن یک چیز باشد و یا اینکه سعادت در گرو مجموعه ای از عوامل است؟
3 . آیا آن یک عامل یا چند عامل، در وجود خود انسانْ نهان است یا در جهان بیرون است و انسان باید آن را از خارج وجود خود به دست آورد؟ و یا پاره ای از عوامل خوشبختی، درونی است و بخشی بیرونی؟
4 . اگر همه آن عوامل یا بعضی از آنها در خودِ انسانْ نهفته است، آیا در جسم و نیروی جسمانی است و یا در روح و روان آدمی، و یا برخی در جسم و بعضی در روح است؟
در این زمینه سخنهای فراوان گفته شده است که خلاصه همه، این پرسش است که: «سرچشمه خوشبختی» کجاست؟
سرچشمه خوشبختی
برخی معتقدند که سرچشمه سعادت (خوشبختی) را در درون خود باید جستجو کرد . آنهایی که تفسیر سعادت را «آسایش از آلام» می دانند، بر این باورند که آلودگی با دنیای بیرون، موجب درد و رنج است و هرچه انسان، بیشتر خود را از جهان بیرونْ بی نیاز سازد و رابطه اش را با بیرونْ قطع کند، از سعادت (که چیزی جز خلاصی از رنج نیست) بیشتر بهره مند می شود. نشانه هایی از این طرز تفکر را در تصوف هندی و افکار بودا و مانی و پیروان ایشان می توان مشاهده کرد.
دسته دیگر، سرچشمه خوشبختی را در جهان بیرون می دانند و معتقدند انسان، موجودی اینْ جهانی است و تحت تأثیر عوامل این جهان است. این دیدگاهِ مادّی مَسلک، سعادت را فقط وابسته به عوامل خارجی می داند.
نظر سوم، این است که سرچشمه سعادت را تنها از درون یا از بیرون دانستن، مبالغه است. انسان نه آن چنان است که بتواند از عوامل بیرونی بی نیاز گردد و بدون استمداد از آنها به کمال و سعادت نائل شود، و نه آن طور که تمام خوشیهایش منبع بیرونی داشته باشد. بلکه کانون توانمندیهای درونی انسان، در کنار منابع محیطی و بیرونی، بروز و ظهور پیدا می کند و به شکوفایی و خوشبختی می رسد.
از این رو، اکثر فرهیختگان، سرچشمه خوشبختی را همزمان هم وابسته به عوامل درونی و هم عوامل بیرونی می دانند. البته سهم هر یک و کیفیت تأثیر هر کدام و نقش ثابت یا متغیّر آنها، متفاوت خواهد بود.