تاثیر ارزش های فرهنگی بر مغز ما بیشتر از تاثیر آن بر رفتار های ما باشد
فرهنگ بهصورت «آمیزهای از ارزشها، معانی، رسوم و دستسازههایی[1] تعریف شده است که تشکیلدهندۀ واقعیات روزمرۀ اجتماعی هستند»
فرهنگ، بهعنوان نظام معانی و عقاید مشترک، چهارچوبی را برای هنجارهای رفتاری و عاطفی ما بهوجود میآورد.
مطالعات بیشمار حوزۀ روانشناسی فرهنگی[3] تأثیر فرهنگ بر تمامی جوانب رفتاری، شناختی و عاطفی را بررسی و تفاوتها و شباهتهای جمعیتها را مشخص کردهاند.
اخیراً نیز یافتههای عصبپژوهی فرهنگی[4] بهطور کلی نشان دادهاند که احتمالاً پیشنوشتههای فرهنگیای[5] که در کودکی میآموزیم و رویههای فرهنگیای که در بزرگسالی مشاهده میکنیم، بهطریقی بر مغز ما تأثیر میگذارند.
عصبپژوهی فرهنگی چیست؟
عصبپژوهی فرهنگی، بهعنوان حوزۀ پژوهشی بینرشتهای، رابطۀ بین فرهنگ و مغز، خصوصاً نحوۀ ساخته شدن ذهن و مسیرهای مغزی نهفتۀ آن توسط فرهنگ و نحوۀ ساخته شدن فرهنگ توسط ذهن و مسیرهای مغزی نهفتۀ آن، را بررسی میکند (کیتایاما و پارک، 2010).
فرهنگ دقیقاً به چه صورت بخشهای مغز ما را بهم وصل میکند؟ طبق یافتههای عصبپژوهی فرهنگی، این مکانیسم به انعطافپذیری مغز، یا توانایی مغز برای انطباق با مشغولیت طولانیمدت به رفتارهای پیشنوشته (یعنی وظایف فرهنگی)، ارتباط دارد. ظرفیت مغز ما برای ایجاد تغییرات ساختاری بر اساس کارهای روزانۀ تکراری، کاملاً مستند است (مثلاً هیپوکامپ[6] (ناحیهای که ارتباط تنگاتنگی با حافظۀ فضایی دارد) بزرگتر در رانندگان تاکسی در لندن؛ افزایش چگالی قشری در قشر حرکتی شعبدهبازها).
فرهنگ و خودتفسیری
یکی از صفات مورد استفاده برای تفسیر تفاوتهای بینفرهنگی در رفتار، شناخت و عاطفه، که بهطور گسترده مطالعه شده، خودتفسیری است. خودتفسیری عبارتست از نحوۀ ادراک و شناختی که ما از خود داریم. فرهنگهای غربی خودتفسیری مستقلی را ترویج میدهند که در آن، خود، بهصورت موجودیتی جداگانه و خودمختار تلقی میشود و تأکید بر روی استقلال و یکتاییِ خود است. از سوی دیگر، فرهنگهای شرق آسیا خودتفسیری وابسته به دیگران را پرورش میدهند که در آن، خود، رابطهایتر، همدلتر و همبستهتر با دیگران است.
مطالعات اخیر عصبپژوهی فرهنگی، نگاهی اجمالی به تعامل بین خودتفسیری، فرهنگ و مغز داشتهاند. بهطور خاصتر، پژوهشها نشان داده است که خودتفسیری، در تفاوتهای بین فعالیتهای مغزی فرهنگهای مختلف، نقش میانجی دارد و این کار را با فعالسازی چهارچوبی برای فرایندهای عصبی دخیل در شناخت و عاطفه انجام میدهد. به عبارت دیگر، از آنجایی که خود در بافتار پیشنوشتهها و رویههای فرهنگی ما شکل میگیرد، مشغولیت مداوم به وظایف فرهنگیای که بازتابندۀ ارزشهای خودتفسیری مستقل یا وابسته هستند، ارتباطات مغزیای بهوجود میآورند که «دارای الگوی فرهنگی هستند». طبق گفتۀ محققان، این نقشۀ عصبی، شالودۀ ساخت فرهنگی «خود» است.
یکی از روشهایی که محققان برای مطالعۀ تأثیر ارزشهای فرهنگی بر فرایندهای عصبی-شناختی استفاده کردهاند، آمادهسازی[6] آزمودنیها با ارائۀ تفسیرهای مستقل و وابسته و سپس بررسی نحوۀ واکنش مغز به موقعیتهای مختلفِ بعد از آن است. آمادهسازی را میتوان مثلاً بدین صورت انجام داد: درخواست از آزمودنیها برای خواندن داستانهایی حاوی ضمایر مختلف («ما» یا «به ما» برای خودتفسیری وابسته به دیگران و «من» یا «به من» برای خودتفسیری مستقل) و نظرخواهی از آنان دربارۀ اینکه تا چه حد شبیه به یا متفاوت از دیگران هستند.
یافتهها تفاوتهای مختلفی را در فعالیت مغزی پس از آمادهسازی با تفسیر مستقل یا وابسته به دیگران، نشان دادهاند. برای مثال، نشان داده شده است که آمادهسازی، پاسخ به درد دیگران و همچنین شدت همدردی ما با دیگران را تعدیل میکند. در مطالعهای دیگر، هنگامی که آزمودنیها برای تفسیری مستقل در یک بازی شرطبندی آماده شدند، فعالسازی پاداش[7] بیشتری برای بردن پول برای خودشان بروز دادند. البته آزمودنیها، هنگامی که برای تفسیری وابسته آماده شدند، فعالسازی پاداشی شبیه به زمانی که پول را برای دوستشان بردهاند، بروز دادند.
به نظر میرسد فرهنگ بر چگونگی نمایش خود در مغز ما نیز تأثیر میگذارد. در آزمایشی بر روی آزمودنیهای غربی و چینی، از آنان خواسته شد دربارۀ خودشان، مادرهایشان یا شخصیتی عمومی فکر کنند. دادههای افامآرآی نشان داد که زمانی که هر دو گروه دربارۀ خودشان فکر کردند، بخشهای مشابهی از مغز (قشر مدیال پریفرونتال) فعال شد. اما هنگامی که آزمودنیهای چینی درباره مادرشان فکر کردند، برخلاف آزمودنیهای غربی، باز هم قشر مدیال پریفرونتال (MPFC)[8] آنها فعال شد. این نتایج بدین صورت تفسیر شد که آزمودنیهای چینی (خودتفسیری وابسته به دیگران) از یک ناحیۀ واحد مغز برای بازنمایی خود و مادرشان استفاده میکنند، درحالیکه آزمودنیهای غربی از MPFC صرفاً برای بازنمایی خود استفاده میکنند.

بنابراین، همانطور که برخی از محققان مطرح کردهاند، تصدیق ارزشهای فرهنگی خاص توسط ما ممکن است بر مغزمان، بیشتر از رفتارمان، تأثیر داشته باشد.
نگارش: دکتر ماریانا پوگوسیان ،بین فرهنگها، تاریخ انتشار 26 ژانویه 2017
منابع :
ایمز دی.ال. و فیسکه اس.تی. (2010). عصبپژوهی فرهنگی. مجله روانشناسی اجتماعی آسیا، 13(2)، 72-82
دراگانسکی بی.، گیسر سی.، بوش وی.، شوییرر جی.، باگدان یو.، می ای. (2004). پلاستیسیتۀ عصبی: تغییر مادۀ خاکستری بر اثر آموزش. طبیعت، 427: 312-311
فرنکل کی. عصبپژوه فرهنگی شینوبو کیتایاما، وبلاگ fpr.org به آدرس https://thefprorg.wordpress.com/fpr-interviews/cultural-
گاردنر دبلیو.ال.، گابریل اس. و لی ای.وای. (1999). «من» برای آزادی ارزش قائلم اما «ما» برای روابط ارزش قائلیم: آمادهسازی خودتفسیری منعکسکنندۀ تفاوتهای فرهنگی در قضاوت است. علوم روانشناسی، 10(4)، 321-326
گاچس ای.اچ.، ولش آر.سی.، بودورولو ای. و پارک دی.سی. (2006). تفاوتهای فرهنگی در کارکرد عصبی مربوط به پردازش شیء. عصبپژوهی شناختی، عاطفی و رفتاری، 6(2)، 102-109
هان اس. و همفریس جی. (2016). خودتفسیری: چهارچوبی فرهنگی برای کارکرد مغز. نظرات فعلی در روانشناسی، 8، 14-10
هان اس. و نورثوف جی. (2008). بسترهای عصبی حساس به فرهنگ در شناخت انسان: یک رویکرد بینفرهنگی تصویربرداری عصبی. طبیعت عصبپژوهی را مرور میکند، 9(8)، 646-654
هدن تی.، کتای اس.، آرون ای.، مارکوس اچ.آر.، و گابریلی جی.دی. (2008). اثرات فرهنگی بر بسترهای عصبی کنترل توجه. علوم روانشناسی، 19(1)، 12-17
جیانگ سی.، وارنوم ام.ای.، هو وای. و هان اس. (2014). اثرات متمایز آمادهسازی خودتفسیری بر پاسخهای عصبی همدلانه در چینیها و غربیها. عصبپژوهی اجتماعی، 9(2)، 130-138
کیتایاما اس. و اوسکول ای.کی. (2011). فرهنگ، ذهن و مغز: شواهد حاضر و مسیرهای آینده. مرور سالانۀ روانشناسی، 62، 449-419
کیتایاما اس. و پارک جی. (2010). عصبپژوهی فرهنگی خود: شناخت پایهریزی اجتماعی مغز. عصبپژوهی شناختی و عاطفی اجتماعی، 5(2-3)، 111-129
مگوایر ایای.، گاذان دیجی.، جانزرود آیاس.، گود سیدی.، اشبرنر جی.، فرکوویاک آراس. و همکاران (2000). تغییر ساختاری مربوط به جهتیابی در هیپوکامپ رانندگان تاکسی. اقدامات آکادمی ملی علوم، ایالات متحدۀ آمریکا، 97: 4403-4398
مارکوس اچ.آر. و کیتایاما اس. (1991). فرهنگ و خود: پیامدهایی برای شناخت، عاطفه و انگیزه. مرور روانشناختی، 98(2)، 224
اوبی اس.اس.، هوگوین جی. و پاسکال-لئون ای. (2011). همدلی با دیگران: تأثیر نوع خودتفسیری بر خروجی قشر حرکتی. مجله عصبپژوهی، 31(41)، 14531-14535
پارک دی.سی. و هوانگ سی.ام. (2010). فرهنگ بخشهای مغز را بهم وصل میکند: یک دیدگاه عصبپژوهیِ شناختی. چشماندازهای علوم روانشناسی، 5(4)، 391-400
تانگ وای.، ژانگ دبلیو.، چن کی.، فنگ اس.، جی وای.، شن جی.، …. و لیو وای. (2006). پردازش حسابی در مغز که توسط فرهنگ شکل گرفته است. اقدامات آکادمی ملی علوم، 103(28)، 10775-10780
وارنوم ام.ای.، شی زد.، چن ای.، کیو جی. و هان اس. (2014). هنگامی که پاداش «تو» همانند پاداش «من» است: آمادهسازی خودتفسیری، پاسخهای عصبی را به سمت پاداشهای خود در برابر دوستان سوق میدهد. تصویر عصبی، 87، 169-164
ژو وای.، ژانگ ال.، فن جی. و هان اس. (2007). پایۀ عصبی تأثیر فرهنگی بر بازنمایی خود. تصویر عصبی، 34(3)، 1310-1316
[1] Artifacts
[2] Kitayama and Park
[3] Cultural psychology
[4] Cultural neuroscience
[5] Cultural scripts
[6] Hippocampus
[7] Han and Humphreys
[8] Self-construal
[9] Priming