صمیمانهترین شکل احترام، در حقیقت گوش دادن به آنچه که شخص مقابل می گوید، است.
Bryant H.McGill
مدیران، خوب میشنوند؛ رهبران، عالی گوش میدهند. تفاوت بین گوش دادن و شنیدن در کشف تمام ابعاد گفتگو است، نه فقط کلمات.
یک درخت بخشهای زیادی دارد و اگر ما تنها به بخش بیرونی و سطحی آن توجه کنیم، تمام آنچه از درخت خواهیم دید برگها، شاخهها و تنه آن خواهدبود. درک بخش درونی و مرکزی درخت، سخت اما با ارزش است. وقتی تنها از بیرون تنه به درخت مینگریم، درک درون آن مشکل خواهد بود. زمانیکه برای درک هسته و مرکز آن به درخت نزدیک میشوید، این نزدیکی موجب درک خاستگاه و سرچشمهی درخت برای شما خواهد شد.
نظریههای سنتی دربارهی گوشدادن به دیگران میگوید: گوش دادن یا شنیدن در حقیقت توجه به تمام ابعاد و جوانب گوینده است به منظور یافتن منظور و هدف او از آنچه میگوید. این بستری از تکنیکهایی را ایجاد کرده که دربارهی تفسیر کردن و حصول اطمینان از این است که تمام توجه بر روی فرد دیگر متمرکز است. این روش مفید است اما همچنان فاقد تاثیر است.
تمام اینها تنها شروع گوشدادن است، در اینجا میخواهم رویکرد دیگری را هم پیشنهاد دهم که ورای کلمات است و بیشتر دربارهی گوش دادن به گونهای که شما مفهوم طرف مقابل را بشنوید نه صرفاً آنچه در قالب کلمات میگوید.
پنج روش گوش دادن
پنج سطح از گوشدادن وجود دارد که میتواند به شما کمک کند تا شنوندهای عمیقتر شوید، که به جای یک بنبست فکری میتواند تاثیر بیشتری را خلق کند.
به شکلی پارادوکسیال گوش دادن عمیق به دیگران در ابتدا با گوش دادن به خود شروع میشود؛ فضایی در ذهن خودت خالی کن تا بتوانی آن را به شنیدن دیگران اختصاص دهی!
کشف چشماندازی از محتوا؛ کلمات ابزاری هستند که به ما آموخته شدهاند که به کمک آنها بتوانیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم؛ این کلمات برای کسانی که صحبت میکنند، بسیار مهم است. سه روش وجود دارد که رهبران میتوانند با همدلی بیشتری گوش دهند. تمام اینها بخش کوچکی از فرآیند گوش دادن میباشد، گوش دادن و در نتیجه کشف کردن لایههای عمیقتر و غنیتر.
پرسشهای اندیشمندانه و برانگیزاننده میتوانند به شما کمک کنند تا موقعیت درکیتان را شفاف و مشخص سازید. این پرسشها میتواند به دیگران کمک کند تا مفاهیم و زمینههای بیشتر و چشمانداز شفافتری نسبت به آنچه میاندیشند پیدا کنند در نتیجه هر دو طرف، پیشنهادات و شرایط متنوعتر و با ارزشتری را نسبت به یک انتخاب غایی پیدا خواهند کرد. نمونههایی از پرسشهای شفاف کننده عبارتند از:
چه فرضهایی را برای رسیدن به این نتیجه در نظر گرفتهاید؟
مشتریان و سهامداران شما چه خواهند گفت اگر آنها این گفتگو را میشنیدند؟
آیا این در تمام شرایط صحت دارد و پابرجاست.
بیشتر مردم در هر دقیقه ۱۲۵ کلمه صحبت میکنند، این در حالی است که ذهن ما میتواند ۴۰۰ کلمه را در هر دقیقه پردازش کند. سادهترین راه نزدیک شدن به دیگران در یک گفتگو درک و کشف آنچه میخواهند بگویند از درون آنچه میگویند، میباشد. چیزی که برای من جالب است آن چیزی است که تو نگفتی! به تجربه برای من ثابت شده این جمله و یا پرسش، در کمک کردن به افراد برای درک و فهم عمیقتر آنها بسیار قدرتمند میباشد.
سطح آخر گوش دادن، تمرکز بر منظور و مفهوم گوینده از آنچه میگوید، میباشد. درحقیقت هر کس برای بیان منظور و هدفش شروع به صحبتکردن، میکند. سطح آخر گوشدادن در واقع شنیدن منظور گوینده از بیان کلماتش است. گوش دادن یک بخش و لایهای از درک معنی و مفهوم است. این سطح کمک میکند تا هر دو طرف گفتگو بفهمند به نسبت شروع مکالمه، چه چیزی در تفکرشان تغییر کرده است.
داستانی را به یاد میآورم از پدرم که بارها برای خودم و دوستانم تعریف کردم، پدرم در مورد تمیز کردن و واکس زدن کفش سیاه چرمی مدرسهام بسیار سختگیر بود. تا زمانی که برای خودم و دیگران این داستان را تعریف میکردم، داستان دربارهی منظم بودن سختگیرانهی پدرم بود. این بار متفاوت بود.
یکی از دوستانم از من سوال زیرکانهای پرسید، اینکه این داستان چه معنی دیگری میتواند داشته باشد؟ از دیدگاه پدرت چه چیز دیگری برای او مهم بوده که تو با واکس زدن کفشهایت یاد بگیری؟
این بار زمان بیشتری را برای پاسخ دادن صرف کردم، این پرسش برای من بسیار قدرتمند بود.
در جواب گفتم: خوب معنی دیگری که میتوانم از این داستان برداشت کنم این است که ظاهر میتواند باعث افتخار و غرور شود و برای پدرم مهم بود که من چگونه بیرون میروم و در انظار ظاهر میشوم، او در آن زمان پول زیادی برای خرید کفش نو برای من نداشت و لازم بود من بهترین استفاده را از آنچه داشتم، بکنم.
گوش دادن در سطحی که میتوانید به دیگران کمک کنید تا معنی و مفهوم جدیدی را از یک گفتگو به دست آورند، گوش دادن فراتر از کلمات است. بنابراین شما میتوانید به دیگران نشان دهید که آنها را شنیدهاید.
هر انسانی میخواهد گوش داده شود، با این وجود آنها مشتاق هستند که شنیده شوند.
نویسنده: Oscar Trimboli