«برای بسیاری از ما پیش میاید که ذهنمان ما را به جاهایی ببرد که دوست نداریم آنجا باشیم. افکار ما به طور ناخودآگاه طوری تنظیم شده است که ما را به سمت احساس ترس، باخت، بیارزشی یا خشم سوق میدهند. آنقدر در افکار خود غرق میشویم که به نظرمان میرسد، آنها واقعیت دارند و ما را به انجام کارهایی وا میدارند که حتی اوضاع را وخیمتر نیز میکند.»
«افکار ما پدیدهای در لحظه هستند که فقط در اعصاب مغز ما وجود دارند. این افکار مانند یک صحنه کمدی غیرواقعی در تلویزیون هستند، اما ما اهمیت آنها را در حد یک خبر جدی و فوری در نظر میگیریم. ما هر فکری که از ذهنمان میگذرد باور میکنیم و همین منشا بسیاری از دردهای ما میشود. فقط یک راه وجود دارد تا از دام باورهای ذهن رها شویم و از آن دانستن چگونگی عملکرد آنهاست.»
گفتگوی درونی یا همان حدیث نفس نوای آشنایی است که درون ما، هر روزه و هر لحظه با ما گفتوگو میکند. صدایی آشنا که فقط خودمان میشنویم و به حرفایش گوش میدهیم.
در طی این گفت و گوهای درونی هر روزه و هر لحظه اطلاعات را با سرعت زیادی دریافت و تفسیر میکنیم و ازین تفسیرها احساساتی بر ما میگذرد که بر حال ما نسبت به خودمان و یا حسی که از آن میگیریم و به بیرون از خود انتقال میدهیم اثر میگذارد.
گفتگوی درونی چیست ؟
گفت و گوی درونی زبان مشترکی است برای انتقال افکار واحساسات درون ماست. زبانی که صمیمی و خاص خود ماست و نوایی است که فقط خودمان آن را میشنویم و درکش میکنیم. ما در برخورد با شرایطی که در آن قرار میگیریم از عمل یا عکسالعمل استفاده میکنیم.
عمل یا عکس العمل ما، فرآیندی است که درون ما اتفاق افتاده است. در یک تعریف ساده میتوانیم بگوییم از طریق حواس پنجگانه موضوعی را دریافت میکنیم و ذهن ما ازین اتفاق تفسیری ایجاد میکند و در نتیجه این تفسیر، احساساتی بر ما میگذرد که در عملکرد ما اثرگذار است. زبانی که این تفسیرها را بازگو میکند زبان درونی ماست و ندایی که آنها را بر ما روشن میکند همان گفت و گوی درونی ماست.
در حقیقت ذهن ما باید به گونه ای با جسمان در ارتباط باشد. تا بتوانیم درک کنیم چه اتفاقی در حال افتادن است و لازم است چه عملکردی داشته باشیم.
گفت و گوی درونی چطور بوجود می آید؟
فرایند فکر کردن و نتیجه آن که همان تفسیرهای ماست از طریق حرکت نورونها در مسیرهای عصبی اتفاق میافتد که تعداد این مسیرها و نورونها بسیار زیاد است. در واقع ترجمه فعالیت این نورونها همان گفتوگوهای درونی ماست و حتی در حال حاضر که این مطلب را میخوانیم برای حرکت آنها مسیرهای جدیدی میسازیم که تفسیرهای جدیدی را درون ما بوجود می آورند. برای دریافت تفسیرهای درست تر از اطرافمان لازم است به نوع و گفتمان این گفتوگو های درونی هشیار باشیم.
مطالعه و پژوهش درباره این موضوعات آغازی برای خودآگاهی است. وقتی به چنین سطحی از دانش دست پیدا میکنیم و متوجه میشویم تفسیرهایی که از اتفاقات داریم، گفت و گوهایی هستند که ما در واقع با مهمترین شخص زندگیمان«خودمان» داریم.
این گفتوگوها در سراسر وجودمان پخش میشود و میتواند این انگیزه را در ما بوجود آورد که بیشتر به لحن، نوع و موضوع این گفت و گوها دقت کنیم. این صداها همان تشویقها و یا سرزنشهایی هستند که مارا به اهدافمان نزدیک و یا برای مدتها فلج کردهاند. هوشیاری به نوع تفکرمان بر نگرش ما نسبت به خودمان و زندگیمان تاثیر بهسزایی دارد .
ارتباط گفتگوی درونی و عملکرد
همانطور که گفتیم، ما در مواجهه با حوادث دارای «عمل» هستیم یا دچار «عکسالعمل» میشویم. فرایندی که تعیین کننده عمل یا عکس العمل است، چرخه مثلثی حواس پنجگانه، ذهن و احساسات است. وقتی شرایط کمی سخت باشد ممکن است بخش عمدهای از گفت وگو های درونیمان از مدیریت ما خارج شوند و از آنجایی که سیستم اتوماتیک تفسیر، در ذهن ما همواره در حال انجام است ممکن است احساساتی را بروز دهیم که ناگهانی باشند یا تصمیمهایی بگیریم که در شرایط مشابه آنها را اتخاذ نمیکردیم.
این نوع عملکرد، «عکسالعمل» است و یا در حالت برعکس، ممکن است که این تفسیرها و گفت و گوها، باعث بروز خلاقیتهایی شوند که توسط آنها به پیروزی دست یابیم که به این حالت «عمل» میگوییم. از آنجایی که ذهن دارای سیستم اتوماتیک تفسیر است میتوانیم بگوییم بخش زیادی از این گفت وگوهای درونی به صورت خودکار تولید در سراسر وجود ذهن ما پخش میشود.
گفتوگوهای درونی تقریبا هیچگاه خاموش نمیشوند این ما هستیم که تصمیم می گیریم که با بی توجهی به آنها به حالت اتوماتیک تغییرش دهیم و یا با مثبت اندیشی به آن سمت و سویی دیگر بدهیم. این صداهای ذهن ما برای تولید و تفسیر انرژی زیادی را لازم دارند.
سوالی که بوجود می آید که آیا با صرف این انرژی زیاد انتظار نتیجه مثبتی داریم یا منفی. پاسخ این سوال در همین لحظه در حال جستوجو است. منطقی است که با صرف انرژی زیادی که برای این تحلیلهای مداوم و همیشگی که در ذهنمان اتفاق میافتد انتظار داریم به نتایج مثبتی برسیم که بتوانیم کیفیت بالاتری از زندگی مان را تجربه کنیم و پتانسیل درونی خود را به انرژی جنبشی برای حرکت به سوی تحقق اهدافمان تبدیل کنیم.
چرا هوشیاری به صدا های درونی منفی اهمیت دارد؟
زمانهایی که انرژی پایینی را در خود احساس میکنیم که میتواند در اثر ناراحتی یا احساسات منفی دیگر باشد، ریشه در گفتگوی درونی منفی دارند.در این زمان ها ممکن است احساس خستگی کنیم و این صداها را به حال خودشان رها کنیم اما این کار تنها آنها را قویتر و پایدارتر میکند.در این حالت صدای غالب درون ذهنمان امواج منفی است که با حداکثر سرعت شروع به تخریب ارزشها، خود باوری و عشق ما به خودمان میکند.در این شرایط رها کردنشان به حال خودشان نابود کنندهاست. باید با هوشیاری آنها را مدیریت کنیم پس لازم است آنها را بشناسیم.
گفتگو درونی مثبت چه صداهایی هستند؟
یکی از کارآمدترین استراتژی ها در کسب موفقیت، توجه به صداهای درونی مثبت است.نقش گفتگوی درونی مثبت، در بالا بردن کیفیت سبک زندگی بسیار پررنگ است. یکی از مولفههای اصلی داشتن احساس مثبت، عزت نفس و عشق به خودمان، نگرش مثبت داشتن است و هیچ چیز دیگری مانند صدای درونی مثبت برای خوب کردن حسمان نسبت به خودمان چنین قدرتی ندارد. این صداها همان محرک هایی هستند که خود باوری را تبدیل به عملکردی سازنده میکنند.
همان تصمیمهای باثباتی هستند که مدت ها با قدرت پای آنها ایستاده ایم. پرورش گفتگوی درونی مثبت میتواند بزرگترین هدیه ای باشد که لایق آن هستیم. دز واقع بزرگترین قدردانی که میتوانیم از خودمان به عمل بیاوریم این است که آهنگ درونمان را با فرکانس موفقیت همسو کنیم، برای این کار باید اجازه دهیم صدای غالب ذهنمان صدای عشق، ایمان و خودباوری باشد.
چگونه گفتگوی درونی را متوقف می کنید؟
موارد زیر لازمه توقف گفتگوی درونی می باشند.
شناسایی کنید: آوردن آگاهی به آنچه گفتگوی درونی شماست می تواند به شما کمک کند کنترل آن را دوباره بدست آورید.
نظارت کنید: مراقب کلماتی باشید که انتخاب می کنید.
جایگزین کنید: وقتی صحبت در مورد خود مضر است ، آن را به چالش بکشید.
مدیتیشن کنید: در سکوت نظارهگر افکار خود باشید.
گفت و گو در ذهن انسان به واسطه نورون و سیناپسها به وجود می آید که در دراز مدت مسیر طولانی برای این نورون ها و گفت و گوی درونی در ذهن انسان شکل می گیرد. گفت و گوهای منفی در دراز مدت باعث فرسایش ذهنی و کارکرد انسان ها می شوند، پس بهتر است مراقب ذهن خود باشیم.
همه ما قدرت نامحدودی در وجودمان داریم و میتوانیم موفقیتهای بزرگی به دست بیاوریم. اما این زندان ذهن ماست که اجازه قدم گذاشتن در مسیر موفقیت را به ما نمیدهد.