هوش هیجانی

همه ی ما انسان ها واژه ‌IQ‌ یا ضریب هوشی را شنیده ‌ایم و با مفهوم آن آشنا هستیم، اما آن چه کمی ناشناخته باقی مانده و هنوز گروه زیادی با آن غریبه هستند، ‌EQ‌ یا همان هوش هیجانی است.

در اوایل قرن بیستم، یک ابزار رسمی برای اندازه گیری میزان هوش افراد تولید شد که تست آی کیو یا بهره ی هوشی نامیده شد، اما در سال های گذشته نظریه ی جدیدی ارائه شده است که بر روی EQ یا هوش احساسی افراد تمرکز دارد.
شباهت ها و تفاوت های زیادی بین EQ و IQ وجود دارد و اگر ما بخواهیم بدانیم که چه چیزی زندگی ما را پیش می برد، باید این دو مفهوم را بهتر بشناسیم.

زندگی کنونی همه ما با گذشته متفاوت است، زیرا امروزه مردم بیشتر در زمینه های روانی، آگاهی دارند و در عصر حاضر نسبت به گذشته بیشتر درباره ی هیجانات صحبت می شود.
انسان ها در گذشته آموخته بودند که در زمان رو به رو شدن با مشکلات “خم به ابرو” نیاورند اما امروزه نسبت به مشکلات هیجانی افراد رویکرد ملایم تری وجود دارد، زیرا یکدیگر را تشویق می کنیم تا احساسات خود را ابراز کنیم.

ما امروزه از نقش هیجانات در زندگی خود و تصمیم هایی که بر اساس هیجانات می گیریم بیشتر آگاهی داریم. در این روزگار هنگامی که شخصی از هیجانات منفی مانند افسردگی رنج می برد، با او احساس همدردی بیشتری می کنند. در گذشته با افراد همانند یک بیمار برخورد می شود که نمی تواند در محیط کار و اجتماع حضور داشته باشد و وجود خود را ابراز کند، ولی امروزه افسردگی نیز مانند پای شکسته یک بیماری قابل درمان است.

هوش هیجانی یا EQ چیست؟

هوش هیجانی، توانایی استدلال درباره احساسات و استفاده از احساسات برای تقویت فکر است. EQ  در واقع توانایی افراد در درک، کنترل، ارزیابی و ابراز احساسات است. افراد دارای EQ بالا می توانند احساسات خود را به خوبی مدیریت کنند، از احساسات خود برای تسهیل تفکر، درک معانی احساسی و درک دقیق احساسات دیگران استفاده کنند.

ضریب هوشی IQ ارتباط مستقیم با کارهای فکری همانند توانایی یادگیری و درک کاربرد اطلاعات در مجموعه مهارت ها دارد. ضریب هوشی استدلال منطقی، درک کلمات و مهارت های ریاضی را پوشش می دهد.

در حالی که هوش هیجانی به معنای، توانایی استدلال منطقی، توانایی استدلال تحلیلی، توانایی و مهارت های زبانی و تشخیص فضایی است.

آزمون های ضریب هوشی می توانند مشخص کنند که مغز انسان برای یادگیری، حفظ و یادآوری اطلاعات عینی چه مقدار رشد یافته است و توانایی های افراد را در راستای استدلال درست کلامی، ریاضی، حل مسئله، تفکر انتزاعی و تحلیلی می سنجد، در نتیجه هنگامی که نمره ی هوشی فرد بالا است، به معنای نمره ی متوسط حدود صد، این احتمال وجود دارد که از نظر تحصیلی، پیشرفت شغلی و به طور کلی در زندگی موفق باشد.

نکته ی مهم این جا است که آزمون هوش برای مدت طولانی، معیار اصلی سنجش موفقیت های انسان ها در زندگی به شمار می آمد، اما این آزمون نمی تواند توانایی اشخاص را برای لذت بردن از زندگی، احساس رضایت، خشنودی و توانایی آن ها در استفاده از مهارت های زندگی را بسنجد.

ضریب هوشی یا بهره هوشی، عددی است که از یک تست هوش استاندارد به دست می آید، پس در یک تست هوش اولیه، امتیاز با تقسیم سن ذهنی فرد بر سن تقویمی و سپس ضرب آن عدد با 100 محاسبه می شود، اما EQ سنجشی از سطح هوش هیجانی فرد است که این به توانایی فرد در درک، کنترل، ارزیابی و ابراز احساسات اشاره می کند. 

هوش هیجانی و بهره هوشی متضاد یکدیگر نیستند، بلکه معمولا مکمل یکدیگرند و فقط تفاوت هایی با هم دارند. بیشتر اوقات افرادی که هوش بالایی دارند که از هوش هیجانی خوبی نیز بهره مند هستند و بر عکس، افرادی که هوش پایینی دارند، هوش هیجانی آن ها نیز پایین است.

آیا می توان EQ یا IQ را افزایش دهیم؟

آگاهی، احساسی است که از همان سنین کودکی با تشویق خصوصیاتی مانند فکر کردن در مورد دیگران و قرار دادن خود به جای شخص دیگری القا می شود. EQ بزرگسالان قابلیت افزایش دارد، اگر چه به میزان محدودی این کار میسر است. ضریب هوشی بیشتر یک ساخت ژنتیکی است، اما روش های مختلفی برای بهره گیری از ضریب هوشی و بالا بردن توان خود از طریق تمرینات مغز و تکنیک های حل مسئله وجود دارد، البته کودکان ما می توانند به کمک بازی های فکری ضریب هوشی خود را تقویت کنند.

موفقیت در زندگی نتیجه عوامل متنوعی است، پس هم ضریب هوشی و هم هوش هیجانی بدون شک در تاثیر گذاری بر موفقیت کلی ما و همچنین مواردی مانند سلامتی، نیکی و شادی نقش بسیار مهمی دارند، اما بیشترین فایده ممکن این دو واژه تکیه بر یادگیری به منظور بهبود مهارت ها در زمینه های مختلف می باشد.

اجزاء تشکیل‌دهنده هوش هیجانی چیست؟

چهار سطح مختلف از هوش هیجانی در هر شخصی وجود دارد که شامل مشاهده و فهم احساس، توانایی استدلال در استفاده از احساسات، توانایی درک احساسات و توانایی مدیریت احساسات می‌باشد.

 مشاهده احساسات: اولین قدم برای درک احساسات، مشاهده برای فهم دقیق آنهاست. این سطح شامل درک سیگنال‌های غیرکلامی مانند زبان بدن و حالات صورت باشد.

استدلال با احساسات: مرحله بعدی شامل استفاده از احساسات برای ارتقاء تفکر و فعالیت‌های شناختی است. احساسات به اولویت‌بندی آنچه توجه می‌کنیم و به آن واکنش نشان می‌دهیم، کمک می‌کند. ما به موضوعاتی که توجه ما را جلب می‌کند از نظر احساسی پاسخ می‌دهیم.

درک احساسات: احساساتی که ما درک می‌کنیم می‌توانند معانی متنوعی داشته باشند. اگر کسی احساسات عصبانیت خود را ابراز می‌کند، ناظر باید علت عصبانیت فرد و معنای آن را تفسیر کند. به‌عنوان‌مثال، اگر رئیس شما عصبانی است، ممکن است به این معنا باشد که از کار شما ناراضی است، یا ممکن است به این دلیل باشد که با همسر خود مشکل دارد.

مدیریت احساسات: توانایی مدیریت احساسات بخش مهمی از هوش هیجانی و بالاترین سطح است. تنظیم احساسات و پاسخگویی و واکنش مناسب در زمان مناسب و همچنین پاسخگویی به احساسات دیگران جنبه‌های مهم مدیریت احساسات در هوش هیجانی هستند.

گلمن برای شفاف سازی و خلاصه کردن مفهوم هوش هیجانی در ادامه آورد :

هوش هیجانی مجموعه توانایی‌هایی است که به ما کمک می‌کنند هیجانات را در خود و دیگران، تشخیص داده و تنظیم کنیم.

نظر برادبری و گریوز در مورد تعریف هوش هیجانی

این دو نویسنده بزرگ در تعریف هوش هیجانی که معنی نزدیکی با نگرش دانیل گلمن دارد  آورده اند که :

هوش هیجانی، توانایی تشخیص و درک هیجانات در خودتان و دیگران است؛ و توانایی این‌که این آگاهی را برای مدیریت رفتار و رابطه‌های خود به کار بگیرید.