واقعیتی که در آن زندگی میکنیم با واژگان یا روایاتی که خودمان خلق میکنیم شکل میگیرد.
هم در زندگی شخصیمان و هم در زندگیمان در مقام رهبر یا صاحب کسبوکار، میتوانیم بازنگری کنیم و واقعیتی را شکل دهیم که مطلوبمان است.
بازنگری را شروع کنیم
وقتی دربارۀ بازنگری صحبت میکنیم، به طور خاص به نقطهنظر یگانهای اشاره میکنیم که هرکس از آن نقطهنظر به جهان خویش مینگرد؛ همچنین، در این تعریف، چگونگی تغییر این نقطهنظر را نیز لحاظ میکنیم. این نقطهنظر دربرگیرندۀ هر تجربۀ زیستهای است؛ بهعلاوه، موارد انتزاعی بیشتری را هم دربرمیگیرد: نظرات، مفاهیم، احساسات و غیره.
هریک از این مؤلفهها قسمتی کلیدی از واقعیتی است که شخصاً، هرروز و همهروز، آن را زیست میکنیم. برحسب کارهایی که بر مبنای بازنگری انجام میشود، میتوان هریک از این مؤلفهها را بازبینی کرد و، به هدف ایجاد واقعیتی جدید، در آنها بازنگری کرد.
در حالت ایدئال، زمانی را به بررسی بدیلهای مفید و مثبت، برای واقعیت فعلیمان، اختصاص میدهیم؛ سپس از بازنگری استفاده میکنیم تا این به بررسیها جامۀ عمل بپوشانیم.
آیا بازنگری آنقدر ایده آل است که ممکن است حقیقت نداشته باشد؟
مثلاً، وقتی رنگ شیشۀ عینکآفتابیمان را عوض میکنیم، ممکن است سیلی از نور به چشمانمان هجوم آورد، یا در تاریکی رها شویم و یا هالهای صورتیرنگ به منظرمان بدهد. به همین شکل، بازنگری باعث میشود جهان را به شیوهای جدید تجربه کنیم.
همانطور که در وبسایتم نوشتهام، «بازنگری ذهنی و زبانی همین اثر را دارد. بازنگری روایتی را که دربارۀ چیزی برای خود تعریف میکنید تغییر میدهد.»
اگر به نظرمان بازنگری رویکردی قدرتمند است، به خاطر این است که واقعاً چنین است! بهجای اینکه به زندگیکردن به همان شیوۀ همیشگیمان، دوباره و دوباره، ادامه دهیم، بازنگری به ما میگوید که تحقیقاً قدرت تغییردادن واقعیت زندگیمان را داریم.
تغییر روایت
پژوهشگران دانشگاه هاروارد تحقیقی به انجام رساندهاند که به ما ثابت میکند ما توانایی تغییر جهانمان را، با روایتهایی که برای خود تعریف میکنیم، داریم.
واضح است که این توانایی ممکن است هم به پیشرفت و هم به پسرفت منجر شود. اگر تابهحال احساس کردهایم که در زندگیمان گیر افتادهایم، شاد نیستیم، درجا میزنیم یا از زندگیمان عصبانی هستیم، به احتمال زیاد روایتهایی که برای خود ساختهایم باعث این حسوحال شدهاند.
بهجای اینکه در همان حال بمانیم، میتوانیم در روایتها بازنگری کنیم و تغییر را کلید بزنیم. این تغییرات فقط منحصر به زندگی شخصیمان نیست! مثلاً، یک متقاضی کار را تصور کنید که بالای پنجاه سال سن دارد. این افراد تجربه، مهارت و گرایشی به پیداکردن شغل جدید دارند –اما این را هم میدانند که بازار اشباع شده، سنوسالشان نقطهقوتی برایشان محسوب نمیشود و رقابت سنگین است.
بسیار ساده است که به خود بگویند که دیگر جایی در بازار کار ندارند، دیگر نقشی که مطلوبشان است به عهدهشان گذاشته نخواهد شد و دورۀ اوجشان دیگر گذشته است.
چرا بازنگری را امتحان نمیکنیم؟
آیا این افراد نمیتوانند بهسادگی از زاویهای دیگر به مسئله نگاه کنند: اینکه دانش، تجربه، و پختگیای دارند که آنها را تبدیل به متقاضی برجستهای میکند؟
میتوانند ساختار رزومهشان را جوری تنظیم کنند که تجربۀ مرتبط بسیارشان را پررنگ کند و بگوید که چرا این افراد لیاقت هر موقعیتی را که مطلوبشان است دارند. حتی میتوانند این مسئله را تصدیق کنند که تواناییشان در مذاکره، چانهزنی و استفاده از تجربیات تطبیقی به گونهای تقویت شده که متقاضیان جوانتر هنوز راه درازی پیش رو دارند تا به آنها برسند.
مسئلۀ حیاتی این است که هیچچیز تغییر نکرده… و، البته، همچنان همهچیز تغییر کرده است.
این افراد، بهجای ساختن روایتی از شکست، ناامیدی یا دلسردی، با اندکی بازنگری، در جستجوی شغل جدید قدرتمند، هیجانزده و مشتاق شدند.
روایت شخصیمان را تغییر دهیم
همانگونه که متقاضیان شغل یا کارمندان میتوانند برای خود روایتهایی منفی از زندگی حرفهایشان تعریف کنند، میتوان روایتهایی شخصی ساخت که ما را، شکننده و بیقدرت، به حال خود رها میسازد.
افرادی که معمولاً این روایتها را تعریف میکنند احساس جداماندگی، بیحوصلگی یا ناامیدی دربارۀ شیوۀ زندگیشان میکنند. آنها نمیدانند که قدرت بازنگری و ایجاد تغییر را دارند.
مثلاً، جوانی را در نظر بگیرید که در منطقهای روستایی، کوچک و محروم زندگی کرده است. او درنهایت متوجه میشود که، به اندازۀ همسنوسالانش در شهرهای بزرگ، به تجربیات فرهنگی، مسافرت، تحصیل و یا روابط شخصی دسترسی نداشته است. او احساس جاماندگی میکند و مدام احساس«جاماندن» از مسائل مهم را دارد.
بازنگری این است که
او مختار است انتخاب کند که از خیال تمام چیزهایی که از آن جا مانده یا محروم بوده رها شود. هرچه نباشد، او رابطهای محکم و پایدار با خانوادۀ خود دارد. او امکان این را داشته که قوۀ تصورش را به شکل بسیار خلاقانهای گسترش دهد -چیزی که ممکن است با قوانین و قواعد زندگی شهری شدیداً محدود شود- و حالا فرصت این را دارد که دنیایی را کشف کند که، تا پیش از این، فقط در رؤیایش آن را میدیده است.
این کودکی همان کودکی است، اما بازنگری کمک میکند تا قدرت، شادی و استحکامی که ناشی از تجربۀ زیسته است تأیید شود؛ بهجای اینکه فرد مدام در این فکر غرق شود که چرا زندگیاش هیچوقت ایدئال نبوده است.
با اندکی تغییر، هر دو موردِ مطالعۀ ما توانستند به دنیای جدیدی از قدرتمندی و استحکام برسند. آنها توانستند در زندگیشان، با تصمیمی برای تصدیق حقایق، ورای روایتهای اولیهشان، تغییری مثبت ایجاد کنند.

- بازنگری در زمینۀ معنایی
این نوع از بازنگری باعث میشود شیوهای را بیابیم که، بر مبنای آن، هر رفتار یا اتفاق مثبت یا یاریرسان تلقی میشود. با تغییر زمینۀ معنایی، «عینکمان را عوض میکنیم» و موقعیتش را داریم که مسائل را از عینک جدیدمان ببینیم. در مورد غلات پخششده روی زمین، میتوانیم از بازنگری در زمینۀ معنایی اینطور استفاده کنیم: «من از امتیاز بسیار مهمی بهرهمندم که بچۀ سالمی دارم که در حال رشد است و قرار است به فرد بالغ مستقلی تبدیل شود»، یا حتی «خانوادۀ ما اقبال این را داشته که غذای کافی برای خوردن داشته باشد؛ پس نباید دربارۀ کمی غلات که به سطل زباله رفته نگران باشم.» بهجای اینکه به ناراحتی پیشآمده فکر کنیم، لحظهای به ین مسئله فکر کنیم که، پیش از هرچیز، از این امتیاز بهرهمندیم که میتوانیم چنین ناراحتیای را حس کنیم.
- بازنگری در محتوا
در این نوع بازنگری، معنا یا محتوای رفتار را تغییر میدهیم. اگر دوباره به مثال غلات فکر کنیم، بازنگری در محتوا ممکن است ما را به این فکر ترغیب کند: «اینکه غلات روی زمین پخش شده به معنای این نیست که تو دستوپاچلفتی هستی یا مرا دستکم گرفتهای. من متوجهم که تو، با آمادهکردن صبحانۀ خودت، سعی میکنی به من کمک کنی که وقت و انرژی بیشتری داشته باشم». در این مرحله، خواهید دانست که نسخۀ بازنگریشدۀ این روایت هم ممکن است درست باشد؛ مختارید که در این موقعیت احساس رنجیدگی و ناراحتی کنید یا به فرزندتان افتخار کنید و به رشد کاملش امیدوار باشید. انتخاب با شماست!
نتیجه
ما توانایی این را داریم که هر روایتی را که دربارۀ زندگی خودمان و تجربیاتمان به خود میگوییم تغییر دهیم. همینکه داستان تغییر کند، معنایش هم عوض میشود. وقتی مدام بازنگری کنیم، بهسرعت میتوانیم معانی جدیدی هم بسازیم.
تغییرِ دیدگاهی که دربارۀ خود و جهانمان و افراد حاضر در زندگیمان داریم شدنی است.
بهقلم: کریستین کامفورد