پارادایم چیست و چگونه در ما وجود دارد؟

ما انسان‌ها تمایل و علاقه داریم از زندگی خود نتیجه بگیریم. داشتن دستاورد و نتیجه برای ما مهم است؛ هیچ کدام دوست نداریم اقدام‌ها و زندگی‌مان بی‌نتیجه و فاقد دستاورد باشد. ما بر مبنای نوع دیدگاه‌مان به برخی از این نتایج و دستاوردها افتخار می‌کنیم و احتمالاً بعضی از آنها را نمی‌پسندیم. البته اگر ذهنیت ما به نتایج و دستاوردهایمان محدود و محصور شود، می‌تواند به شکل مانع برای ما عمل کند و پارادایمی تولید کند که تمرکز و توجه ما را به جای فرایند، بر نتیجه حفظ کند.

نتایج و دستاوردهای زندگی، حرف‌های زیادی درباره ما می‌زند، درباره آن چه بر آن تمرکز داشته‌ایم و موفق شده‌ایم حرف می‌زند، درباره آن چه داریم و در معرض دید دیگران است چیزهایی می‌گوید؛ گرچه از منظری همدلانه همه داستان زندگی ما را تعریف نمی‌کند، مثلاً تعداد تلاش‌های منجر به شکست‌مان و سایر نقاط توجه و تمرکزمان را نشان نمی‌دهد و در عین حال حقایقی درباره ما را آشکار می‌کند.

پارادایم در این نوشتار؛ به ترکیبی از ایده‌ها و باورهایی که در بخش ناخودآگاه ذهن ما قرار دارند و رفتار و خصوصاً رفتارهای مبتنی بر عادت ما را تحت‌تأثیر قرار می‌دهند؛ گفته می‌شود. باورها و پارادایم‌های ما، شکل نگاه ما به دنیا و نوع واکنش یا کنش ما را تحت تاثیر قرار می‌دهند. پس می‌خواهم از شما درخواست کنم به نتایج و دستاوردهایی که تا کنون در زندگی داشته‌اید و به دست آورده‌اید، نگاهی بیندازید. خصوصاً به پارادایم‌هایی که نتایج تکراری تولید کرده‌اند. مثلاً یکی از پارادایم‌های من در سال‌های ابتدایی مدیریتم این بود که سود مهم نیست، مهم این است که هزینه‌های شرکت تامین شود و این پارادایم به شکلی تکراری نتایج مشابه تولید می‌کرد: یعنی کار زیاد و بدون سود! شاید مناسب باشد که شما هم خوب و متفاوت به دستاوردها و خروجی‌های زندگی خود بیندیشید.

نکته دیگر این که وقتی ما نتایجی به دست می‌آوریم، مجموعه اتفاقات و شرایطی در دنیای بیرون و محدوده‌ای که قدرتی بر آن نداریم، روی داده است که در تولید نتایج ما سهیم هستند. به عنوان مثال، وقتی طرح‌های فولادی رونق می‌گیرند، نیاز به تجهیزی پیدا می‌کنند که شرکت فنی من، یکی از اصلی‌ترین تولیدکنندگان داخلی آن است و کسب و کار من هم رونق می‌گیرد. اما بخشی از داستان در قدرت و اختیار ماست که مستقیم به ذهنیت‌های ما و پارادایم‌های ما برمی‌گردد.

شما را به واکاوی و فکر کردن عمیق درباره نتایج زندگی‌تان دعوت می‌کنم. بخش بزرگی از اقدام‌ها و احساس‌های عادت‌گونه ما از دل پارادایم‌ها می‌آیند و گویی یک برنامه از پیش تعیین شده داریم که در بخش ناخودآگاه ذهن ما فعال و آماده اجراست. کاری که نیاز داریم انجام دهید این است که به حوزه‌های مختلف زندگی خودتان و نتایجی که در آن بخش‌ها دارید، نگاه کنید و به خودتان یک پاسخ قطعی بدهید که آیا از نتایج راضی هستید یا نه؟ و منظور من یک پاسخ قطعی است: آری یا خیر!

پیش از دریافت پاسخ، اشاره به این نکته ضروری است که یکی از خطاهای شناختی، تفکر سیاه و سفید یا صفر و یکی است که من به عنوان یک رهیار (کوچ حرفه‌ای) با مراجعانم برای خروج از آن و ورود به طیف میانه و خاکستری کار می‌کنم. دو سر طیف بودن، شکلی ناکارآمد از فعالیت ذهنی و پارادایم و هیجان و اقدام را به شکلی تکراری در زندگی ما تکرار می‌کند و درون جلسات کوچینگ، من و مراجع برای ورود به طیف و تعریف جدید مراجع همکاری می‌کنیم. درون طیف و تفکر خاکستری بودن، کمک‌کننده است، تاب‌آوری ما را بالا می‌برد و سبب می‌شود که به شکلی کارآمد هیجانات خود را ببینیم و تصمیمات مسوولانه و آگاهانه بیشتری بگیریم. البته در نبود یک پاسخ قطعی آری یا نه، ذهن ما به شکلی خودکار و شاید حتی نامطلوب، سبب می‌شود تاب‌آوری خود را در مسیر ناکارآمدی خرج کنیم.

آیا از میزان درآمد خودتان راضی هستید؟

آیای روابط عاطفی شما، عمیق و راضی‌کننده است؟

آیا برای خودتان وقت متناسب و کافی می‌گذارید؟

آیا در حوزه مورد نظر، شرایط مطلوب و دلخواه شما هست یا نه؟

برای این که بتوانید این تمرین را انجام دهید، لازم است تفکیکی بین فکر کردن و فعالیت ذهنی قائل شویم، چون برای رسیدن به پاسخی محکم نیاز است فکر کنید. فعالیت ذهنی، مانند باز بودن پنجره‌های زیاد بر روی کامپیوتر شخصی ماست بدون این که نتیجه خاصی تولید کند، در واقع تنها خروجی این پنجره‌های باز، تولید حرارت، کاهش ظرفیت فکر عمیق و آگاهانه، خسته شدن و صرف هزینه روانی است.

فکر کردن عمیق، ما را به تصمیمی آگاهانه و انتخابی مبنی بر ارزش‌ها و چشم‌انداز شخصی ما می‌رساند که می‌تواند منجر به مسوولیت‌پذیری و اقدام شود.

مساله دادن یک پاسخ قطعی، مساله عاملیت و مسوولیت ما در قبال زندگی‌مان است. به عنوان مثال: آیا رابطه‌ی من با همسرم خوب هست یا نه؟ اندکی خوب یعنی نه. وقتی می‌گوییم آری، به این معنا نیست که کامل از آن راضی هستیم. مساله اصلی انتخاب کردن آزادانه است. یعنی آیا تمایل دارم روی آن کار کنم یا تمایل دارم آن را ترک کنم؟ یا نیاز است به آن توجه بیشتری نکنم؟

پس با پاسخ قطعی، شما تمرکز و توجه خودتان را بر بخش‌هایی که تمایل دارید، تقویت می‌کنید.

چرا نیاز به این پاسخ قطعی داریم؟ چون نیاز است با نتایج پارادایم‌های خودمان روبرو شده و مسوولیت‌شان را برداریم، چون نتایج ما از پارادایم‌های ما به دست می‌آیند. چرا نیاز به یک پاسخ قطعی داریم؟ چون ضرورت دارد درباره تلاشی که تمایل داریم انجام دهیم یا ندهیم با خودمان روراست باشیم. چرا به یک جواب قطعی نیاز داریم؟ چون بدون جواب قطعی نمی‌توان پارادایم و نتایج آن را دید و طبیعتاً انتخاب تغییر یا حفظ آن پارادایم ممکن نخواهد شد.

پس شما یک حوزه را در زندگی خود در نظر بگیرید که پاسخی قطعی در آن حوزه برای خودتان دارید تا با ابراز تجربه‌ای از خودم، نشان دهم که چگونه این فرایند (دادن یک پاسخ قطعی، تفکر عمیق و آگاهانه و پارادایم شیفت) می‌تواند شما را به تحولی برگشت‌ناپذیر رهنمون شود.

تا انتهای سال ۱۳۹۸، من یک دونده نبودم و حداکثر مسافتی که دویده بودم به دوی ۵۲۰ متر دوران دبیرستان برمی‌گشت که به واسطه آن دچار درد قلبی شدم و متوجه شدم که پرولاپس دریچه میترال دارم و از ورزش معاف شدم. دویدن برای من امری خسته‌کننده و ترسناک بود. در واقع پیش از دویدن، با فعالیت ذهنی خودم درباره آن، خسته می‌شدم! با شروع شرایط قرنطینه، مجموعه عواملی سبب شده که تصمیمی آگاهانه بگیرم که می‌خواهم دونده باشم و بتوانم مسافت‌های طولانی را بدوم.

یکی از بزرگ‌ترین ترس‌های من از دویدن ترس از مرگ بود. نکته‌ی جالب راجع به پارادیم این است که لازم نیست اتفاق‌های خیلی بزرگ، عظیم و تکراری بیفتد تا یک پارادایم شکل بگیرد. بخش ناخودآگاه ذهن ما در پذیرفتن این چیزها کاملاً  بی‌فیلتر و ساده‌لوحانه رفتار می‌کند (که این مساله هم نقطه ضعف و هم نقطه قوت است!)، یعنی اگر یه چیزی را باور کند, آن را باور می‌کند. خاطرم می‌آید در دوران دبیرستان یا راهنمایی در مجله دانستنیها یا دانشمند، داستان واقعی را خوانده بودم که دونده دوی استقامت به دلیل عدم توجه به شرایطش، مرد! ذهن من این پارادایم را پذیرفته بود که دویدن طولانی یعنی مرگ! البته هیچ ایده‌ای از این که طولانی یعنی چقدر نداشت و البته درد قلب و حس خستگی ناشی از خود پارادایم خسته‌‌کننده بودن دویدن، پارادایم مرگ را تقویت و تثبیت می‌کرد.

دقیقاً به همین دلیل است که ما نیاز به تفکر عمیق و دریافت یک پاسخ قطعی برای تغییر پارادایم و تعییر رفتار داریم، وگرنه پارادایم پیشین به شکلی خودتایید‌کننده تا آخر عمر باقی می‌ماند. ذهنیتی بسته شده، که من بر مبنای آن اقدام می‌کردم و پارادایم‌هایی که تصمیم گرفته بودم، آنها را به چالش بکشم و تغییرشان دهم.

پس برای رسیدن به خواسته‌ام، از پارادایم دیگری که داشتم، یعنی پارادایم آزمایش کردن و عمل‌گرا بودنم کمک گرفتم.

پس اگر می‌دانید چه تمایل مشخصی در بخشی از زندگی دارید، شما را تشویق می‌کنم که به پارادایم‌ها و عادات رفتاری خودتان نگاهی دقیق بیندازید. چه پارادایمی در پشت عادات شما دیده می‌شود؟ چه گله و شکایتی در ذهن‌تان می‌چرخد؟ مشاهده‌گری و پرسیدن سوال‌های فعال از خودتان می‌تواند به کشف و آشکارسازی پارادایم‌ها و مجموعه باورها کمک شایانی کند. البته کار کردن با یک کوچ هم عمق و تاثیر فراوانی دارد که می‌توانید آن را به عنوان یک گزینه در نظر بگیرید.

به گله‌ها و شکایت‌ها برگردیم: در حوزه درآمد مالی خود را خوش‌شانس نمی‌دانید یا شاید گمان می‌کنید پولدارها نمی‌توانند انسان‌های خوبی باشند. در حوزه روابط از طرف مقابل انتظار بیشتری دارید؟ برای خودتان وقت کافی ندارید و حس می‌کنید همواره در حال دویدن و تقلا کردن هستید؟ آیا دنیا را مسوول شرایط خود می‌دانید؟ بیایید با هم روراست باشیم، شرایط بیرونی شاید برای همه یکسان نباشد و بخش بزرگی از آن هم در اختیار و کنترل ما نیست. نکته مهم این است که شکل کارایی دنیا برای همه ما یکسان است و زندگی انسان‌های دیگر، مانند کارآفرینان، هم‌مدرسه‌ای‌های ما، پیامبران و سایرین نشان می‌دهد که توجه به بخشی که در اختیار ماست، به شدت تعیین‌کننده و اثربخش است.

ذهن ما در درک خطاها، پارادایم‌ها، نقاط قوت و ایرادها و نتایج دیگران تیزبین است.  اگر به انسان‌های دیگر، توجه کنید، می‌توانید از توانمندی بزرگ ذهن خود در دیدن سریع ذهنیت، پارادایم‌ها و نتایج آنها به این درک نزدیک شوید که چه چیزی کار می‌کند و چه چیزی کار نمی‌کند. شما هم همین طور هستید: مانند دیگران، درگیر پارادایم‌هایی که الگوهای ناکارآمد می‌سازند و شما علیرغم ناراحتی و ناخشنودی از نتایج، از لحاظ مغزی با فرایند تولید نتایج راحت هستید؛ یعنی ما بر مبنای پاردایم‌هایی که داریم، با عادت‌هایی راحت‌تریم اما این عادت‌ها نتایجی تولید می‌کنند که از آنها راضی نیستیم. نکته دیگر این که برخلاف تصور، مساله تعیین کننده، دانش شما یا هوش‌تان یا نتایج امتحان‌های شما نیست.

دانش یا هوش، مربوط به بخش کوچکی از عملکرد و نتایج است. باز اگر به دوران دبیرستان و دانشگاه برگردید، افرادی را خواهید یافت که نمرات درسی خوبی نداشتند و حتی شاید در آن دوران به نظر می‌رسیده که آینده خوبی هم نخواهند داشت. اما الان می‌بینید که پروژه‌های بزرگی در دست دارند، شاید درآمدشان چند برابر درآمد افراد باهوش‌تر مدرسه باشد و این نتایج، حاصل پارادایم متفاوت آن هاست. همان طور که می‌دانیم داشتن مدارک دانشگاهی و به طور کلی مدرک، همه داستان یک انسان نیست و سواد علاوه بر این که ضرورتاً شعور نمی‌آورد، نتیجه‌های زندگی را هم خلق نمی‌کند. البته نوع اهدافی که برای خود تعیین میکنیم نیز در رسیدن به نتیجه مطلوب مورد نظرمان تاثیر بسزایی دارد که در مقاله اهداف قله ای و رسالت زندگی کامل به این موضوع پرداختیم.

شما می‌توانید پارادایم‌های خودتان را تغییر ندهید، هیچ کس نمی‌تواند شما را مجبور به این کار کند؛ گرچه که پارادایم‌های شما، مانند یک برنامه شما را مجبور به انجام کارهایی می‌کنند و در واقع کنترل شما در اختیار آنهاست. سوالی که مطرح می‌شود این است که آیا تمایل دارید نتایج زندگی خود را تغییر دهید؟ در آن حوزه‌ای که انتخاب کردید و یک پاسخ قطعی دارید، چه نتایجی مورد پسند شماست؟

با پارادایم‌های قدیمی، امکان به دست آوردن نتایج جدید وجود ندارد. اگر نتایج جدید می‌خواهید، نیاز به یادگیری و تغییر آگاهانه پارادایم‌های پیشین خود دارید. این فرایند بدون فکر کردن، آگاهی و داشتن یک تمایل قطعی برای تغییر و تحول، خیلی به سامان پیش نخواهد رفت.

تمایل دارید ۳۰ کیلومتر بدوید؟ با پارادایم ترس از مرگ، نتوانستن و خسته شدن، امکانش وجود ندارد

بخشی از تجربیاتی که به عنوان کوچ در جلسات کوچینگ دارم، با تغییر یا تحول انسان‌ها از مسیر تغییر و تحول پارادایم‌های آنها همراه است. رابطه عمیق کوچینگی به ایجاد فضایی برای تداوم حرکت آگاهانه برای ایجاد تحول یا تغییر مورد نظر کمک شایانی می‌کند و در یکی از جلساتم با یک مراجع فوق‌العاده، پارادایم شیفت عظیمی اتفاق افتاد. او به این جمله رسید: من، آن‌چه که هستم، هستم؛ اما محدود به آن چیزی که هستم، نیستم.

آیا تمایل دارید وارد چنین دنیای شوید؟

تمایل دارید در کدام بخش از دنیای خودتان این تحول را آغاز کنید؟

این یک انتخاب شخصی است و می‌تواند به هر کدام از ما کمک کند که در جایگاه مطلوب‌تری قرار بگیریم. دقت کنید که هم‌زمان چندین چالش برندارید؛ در موارد متعددی دیده‌ام که این ترفند بخش ناخودآگاه ذهن برای حفظ پارادایم پیشین و ایجاد تجربه شکست برای شماست.

درخواست می‌کنم فعالیت مغزی خود را کم کنید و خوب فکر کنید، فکر کردنی که به شما یک پاسخ قطعی برای تحول و تغییر بدهد. آن چه که همسو با ارزش‌ها و چشم‌انداز زندگی خود به شکلی آگاهانه می‌پذیرید را تحویل بخش ناخودآگاه ذهن‌تان بدهید. این کار نیاز به آگاهانه فکر و رفتار کردن دارد و نیاز به تداوم و تکرار دارد. بخش ناخودآگاه آن چیزی که می‌پذیرد را می‌پذیرد و این رمز برنامه‌نویسی مجدد ذهن و زندگی شما و ایجاد نتایج جدید و مطلوب است.

و فراموش نکنید:

شما، آن‌چه که هستید، هستید؛ اما محدود به آن چیزی که هستید، نیستید.